1 پیش تو نشست و خاست نتوان کردن وز لعل تو باز خواست نتوان کردن
2 چشمت که درو میل نگنجد، بر اوست خالی که به میل راست نتوان کردن
1 ای روی تو انگشت نمایی از حسن بالای چو سرو تو بلایی از حسن
2 زیبنده تر از قد تو گیتی نبرید بر قد بلند تو قبایی از حسن
1 ساقی، بده آن باده، زبانم بشکن وز باده خمار سر و جانم بشکن
2 پیشانی توبه را شکستم ز لبت گر توبه کنم دگر دهانم بشکن
1 نی از تو گذر به هیچ حالی ممکن نی از تو به عمرها وصالی ممکن
2 دیدار تو ممکنست و وصل تو محال انصاف که اینست محالی ممکن
1 هر دم لحد تنگ بگرید بر من وین خاک به صد رنگ بگرید بر من
2 بر سنگ نویسید به زاری حالم تا بشنود و سنگ بگرید بر من
1 ای مهر تو از جهان پذیرفتهٔ من مشتاق تو این دیدهٔ ناخفتهٔ من
2 هر چند جهان ز گفتهٔ من پر شد اکنون به کمال میرسد گفتهٔ من
1 روی من و خاک سر کویت پس ازین حلق من و حلقهای مویت پس ازین
2 در گوش لب تو یک سخن خواهم گفت گر بشنود ار نه من و رویت پس ازین
1 ای شیخ، گران جان چو تنندی منشین زین آب روان بگیر پندی، منشین
2 چون مست شدی از می صافی به قرق بر جان حریفان چو سهندی منشین
1 ای خرمن ماه خوشهچین رخ تو خوبی همه در زیر نگین رخ تو
2 خورشید، که پای بر سر چرخ نهاد بوسید هزار پی زمین رخ تو
1 دل کیست؟ که او طلب کند یاری تو یا تن ندهد به محنت و خواری تو؟
2 پرسیدهای احوال دلم دوش وزان جان میآید به عذر دلداری تو