چون است به درد دیگران از اوحدالدین کرمانی رباعی 61
1. چون است به درد دیگران درمانی
آنگه که به درد ما رسی درمانی
1. چون است به درد دیگران درمانی
آنگه که به درد ما رسی درمانی
1. ای شب مدد جان و جوانیم تویی
سرمایهٔ عمر جاودانیم تویی
1. با ما خبری نداری ای بینایی
از روی تو گل همی کند رعنایی
1. ای سوخته و ساخته در کار تو من
ای جان و دلم باخته در کار تو من
1. سهل است مرا یاد تو افزون کردن
یا دامن دل را سگ پرخون کردن
1. هرگز نرود مهر تو پاک از دل من
گر نیز شود زیر زمین منزل من
1. امروز چنان گفت نگارم با من
کاین سوز نمی رسد به هر تردامن
1. بنگر تو بدان ماه فروز دل من
باور نکنی قصّهٔ سوز دل من
1. ای عادت تو وعدهٔ باطل دادن
در جام شکر شربت قاتل دادن
1. دل را چه محل کاو بپذیرد غم او
جان را چه خطر بود که گیرد کم او
1. بی روی تو دل گفت چه کار آید ازو
جز ناله که هر دمی هزار آید ازو
1. شاد است همه عمر نکوخواه از تو
دشمن کور است گاه و بیگاه از تو