1 گر با همه ای که بی منی بی همه ای گر بی همه ای که با منی با همه ای
2 گر شاه جهانی و امیر همه ای چون مرگ به تو رسد اسیر همه ای
1 بی روی تو دل گفت چه کار آید ازو جز ناله که هر دمی هزار آید ازو
2 می گرید تا خاک شود وز گل او نی روید و ناله های زار آید ازو
1 چون دید دلم که شکل موزون داری خود را به تو داد تا توَش چون داری
2 دل جام جهان نماست نه جام شراب کش روز و شب از فراق پرخون داری
1 هر روز دلم در طلب دلداری بنهاده به نزد خویشتن بازاری
2 هر جا که شکر لبی و گل رخساری ما را همه درخور است مشکل کاری
1 گر دل زتو وصل دید اگر هجران دید از غایت اخلاص همه یکسان دید
2 تو جان منی اگر نبینم چه عجب شرط است که جان خویش را نتوان دید
1 چون است به درد دیگران درمانی آنگه که به درد ما رسی درمانی
2 من صبر کنم تا تو ازو درمانی آیی به درم چو حلقه بر در مانی
1 هرگز نرود مهر تو پاک از دل من گر نیز شود زیر زمین منزل من
2 صد سال برآید و بپوسد تن من هم بوی وصال تو دمد از گل من
1 ای عادت تو وعدهٔ باطل دادن در جام شکر شربت قاتل دادن
2 وآن زلف شکستهٔ تو را دادم دل کز لطف بود شکسته را دل دادن
1 چون تو به ادب شوی سوی حق نگران خوش باشی و خوش شوند از تو دگران
2 ساکن باشی و چون جمادی به ولیک می کن حرکت ولی نه چون جانوران
1 مستم کن و هرچه هست بستان و برو در چارسوی بلا بخوابان و برو
2 ور زانچ بخواهی که نشینی با من منشین به وصال خویش بنشان و برو