در پختن سودای تو از اوحدالدین کرمانی رباعی 97
1. در پختن سودای تو چون من خامم
توسن شد و بی ثبات طبع و گامم
1. در پختن سودای تو چون من خامم
توسن شد و بی ثبات طبع و گامم
1. ای غم تو مراد من به جان در مشکن
وی هجر به سینه ام سنان در مشکن
1. چون تو به ادب شوی سوی حق نگران
خوش باشی و خوش شوند از تو دگران
1. از آن لطیف تر بت دلکش بین
وز مشک خطی کشیده بر آتش بین
1. ای دوست اگر گوهر کان میطلبی
در بوتهٔ دل نقد روان میطلبی
1. از بس که غم دنییِ مردار خوری
نه کار کنی و نه غم کار خوری
1. یک حاجت بیدلی روا مینکنند
یک وعدهٔ عاشقی وفا مینکنند