1 بی روی تو دل گفت چه کار آید ازو جز ناله که هر دمی هزار آید ازو
2 می گرید تا خاک شود وز گل او نی روید و ناله های زار آید ازو
1 شاد است همه عمر نکوخواه از تو دشمن کور است گاه و بیگاه از تو
2 عیش خوش ما بی تو ندارد آبی سلطان وجود لوحش الله از تو
1 جزعت به کرشمه چون کند عهدی نو خواهم که کنم پیش رخت جان به گرو
2 گوید چشمت به غمزه برخیز و برو گر مست نئی حدیث مستان مشنو
1 ای شب تو علی رغم بدآموز مرو شمع طرب مرا برافروز مرو
2 ای صبح به جان او که امشب تو میا وای شب به جمال او که امروز مرو
1 ابروت که آسمان بیاراید ازو خورشید چو با هلال بنماید ازو
2 روزم شب گشت رسم عیدی بفرست خرمای لبت که بوی شیر آید ازو
1 گر با همه ای که بی منی بی همه ای گر بی همه ای که با منی با همه ای
2 گر شاه جهانی و امیر همه ای چون مرگ به تو رسد اسیر همه ای
1 مستم کن و هرچه هست بستان و برو در چارسوی بلا بخوابان و برو
2 ور زانچ بخواهی که نشینی با من منشین به وصال خویش بنشان و برو
1 گفتی که تو دل برغم آن دلبر نه ور بپذیرد به شکر جان بر سر نه
2 آتشکده ای کدام دل شرمت باد محنت جایی کدام جان بر سر نه
1 ای دیدن روی تو دل آرای همه وصل لب لعل تو تمنّای همه
2 گر با دگری به از منی وای به من ور با همه کس همچو منی وای همه
1 او را که به رایگان گران خواهد بود او را ز وصالش چه نشان خواهد بود
2 آن را که همه مایهٔ وی افلاس است هر سود که باشدش زیان خواهد بود