1 قیصر که زمین به پای حشمت فرسود قصرش به بلندی زفلک برتر بود
2 ای کیخسرو که جاش داری بنگر کو قصر کجا قیصر گویی که نبود
1 بر سبزه چو چشم ابر نوروز گریست بی وصل رخ یار نمی شاید زیست
2 شد لاله زخاک دیگران مجلس ما تا سبزهٔ گور ما تماشاگه کیست
1 با یار اگر آرمیده باشی همه عمر لذات جهان چشیده باشی همه عمر
2 چون حاصل کار مرگ خواهد بودن خوابی باشد که دیده باشی همه عمر
1 امروز زخیل دل چو بیرون باشی فردا لاشک عاجز و مغبون باشی
2 چون در کله عمر نداری پشمی دست اجلت پنبه نهد چون باشی
1 تا از دم خواجگی و میری نرهی گر میر سپاهی ز اسیری نرهی
2 چون طوطی آن خواجه که آن رمز شنید زاین بند قفص تا بنمیری نرهی
1 تا ظن نبری که کاردان خواهی بود چون مرغ پرنده کامران خواهی بود
2 روزی که اجل دامن عمرت گیرد در بطن زمین چو دیگران خواهی بود
1 مهمان جهان یکشبه بنمای که بود کش روز سیه نکرد این چرخ کبود
2 آبیش که خورد تا هم از دیده نریخت نانی به که داد کاخرش جان نربود
1 محراب چمن را زگل آمد قندیل وز باد به یک هفته فرو مرد ذلیل
2 یعنی که درین مرحله ای بی حاصل یک هفته بود گشت دگر هفته رحیل
1 اسباب فلک چو مهره بشمرد به خاک کس را ننواخت تاش نسپرد به خاک
2 هر شاخ که برگ او بلند است امروز از آب برآورد و فروبرد به خاک
1 پروانگکی به پیش شمعی بپرید در گوشهٔ شمع گوشهٔ یک تنه دید
2 جان داد به شکرانه در آن حجره خزید بی جان دادن کسی به جانان نرسید