1 چون از پی دلبر دل شوریده برفت وز غایت آرزوش دزدیده برفت
2 دانست که گرد دوست ماند برهد خون گشت چو قطره قطره از دیده برفت
1 بی روی تو گرچه رهگذر جای گل است ما را نه غم باغ و نه پروای گل است
2 گر دست برم بی تو سوی گل، بادا در چشم من آن خار که در پای گل است
1 انعام تو عام است و دلم بی بهر است تریاک کزو هلاک خیزد زهر است
2 تو لقمهٔ باز در دم صعوه نهی وآنگه گویی فرو بر آخر قهر است
1 چون معترفم بدانچ سرمستی هست در حضرتت افلاس و تهیدستی هست
2 من آن توم تو را چه باشد هیچی تو آن منی مرا همه هستی هست
1 بیچاره دل شکسته چون بستهٔ تست بی مرهم وصل هر زمان خستهٔ تست
2 چون می گسلی از آنک پیوستهٔ تست گر بستهٔ تست دل نه بشکستهٔ تست
1 دلدار چو دید خسته و غمگینم آمد نفسی نشست بر بالینم
2 با گرمی همی گفت که ای مسکینم هم می ندهد دل که چنینت بینم
1 از باد صبا دلم چو بوی تو گرفت بگذاشت مرا و جست و جوی تو گرفت
2 زین پس به من خسته نگه می نکند بوی تو گرفته بود و خوی تو گرفت
1 هر جا که سری است پر زسودای شماست هر جا که دلی است پر تمنای شماست
2 آنجا که جهان عالم آرای شماست اندر دل جان و جان و دل جای شماست
1 گر جور کنی از تو فغان نتوان کرد ور لطف کنی تکیه بر آن نتوان کرد
2 در حوصلهٔ قلم نگنجد رازم آتش به میان نی نهان نتوان کرد
1 زین گونه که طبع سرکش دلبر ماست اومید وصال تو نه اندر خور ماست
2 درد دل ما هست امیدی نه کاه سودای محال است که اندر سرِماست