1 ای دل تو اگر به گوشه ای بنشینی هر لحظه هزار راحت دل بینی
2 مشغول تو گردند هم عالمیان از شغل جهان دامن اگر در چینی
1 خود را تو اگر عشوه دمادم ندهی دردیش به صد هزار مرهم ندهی
2 والله اگر لذت عزلت بچشی از فقر دمی به ملک عالم ندهی
1 یا رب چه خوش است بر جهان خندیدن بی واسطهٔ چشم و دهان خندیدن
2 بنشین و سفر کن که به غایت خوب است بی زحمت پا گرد جهان گردیدن
1 از بند خود ار دلم رهایی یابد شک نیست در آن که روشنایی یابد
2 یا رب تو مرا زخلق بیگانه بکن تا با تو دل من آشنایی یابد
1 آدم که همی زد دم بی درمانی ترسم که تو آن دم بزنی درمانی
2 زنهار که درماندهٔ هر در نشوی گر درمانی به که زره درمانی
1 با دست تهی پرهوسان را چه دهند پیداست که بی دسترسان را چه دهند
2 گویند مرا که با تو دلدار چه کرد من هیچ کسم هیچ کسان را چه دهند
1 از دست اجل جان نبرد زاینده بر کس بنماند این جهان پاینده
2 بر باد نهاده شد بنای من و تو بر باد بنا کجا بود پاینده
1 آنها که جهان به کام دل داشته اند رفتند و جهان به جای بگذاشته اند
2 در زیرزمین به درد دل می دروند تخمی که به بالای زمین کاشته اند
1 از آخر عمر اگر کسی یاد کند شرمش بادا که خانه آباد کند
2 دیدیم به چشم خویش باد است جهان خاکش بر سر که تکیه بر باد کند
1 از دست اجل هیچ قدح نوش مکن وین عشوهٔ روزگار در گوش مکن
2 ارواح گذشتگان تو را می گویند کای صدر اجل اجل فراموش مکن