1 پروانگکی به پیش شمعی بپرید در گوشهٔ شمع گوشهٔ یک تنه دید
2 جان داد به شکرانه در آن حجره خزید بی جان دادن کسی به جانان نرسید
1 ای دل تو اگر به گوشه ای بنشینی هر لحظه هزار راحت دل بینی
2 مشغول تو گردند هم عالمیان از شغل جهان دامن اگر در چینی
1 آن کس که گل وجود آدم بکند شاید که از آن هزار یک دم بکند
2 وآن کس که زهست نیست عالم بکند از کرد به یک شب عربی هم بکند
1 انعام تو عام است و دلم بی بهر است تریاک کزو هلاک خیزد زهر است
2 تو لقمهٔ باز در دم صعوه نهی وآنگه گویی فرو بر آخر قهر است
1 تا حد طلبی به وصل بی حد نرسی توحید نورزیده به «اوحد» نرسی
2 شاید که تمنّای رسیدن داری لکن به تمنّای مجرّد نرسی
1 دل بر طرب و عیش نهادن بهتر از جان گره غمان گشادن بهتر
2 از دست چو هر چه هست خواهد رفتن آخر نه به دست خویش دادن بهتر
1 جان گر به تن آباد بود هیچ بود دل گر به جهان شاد بود هیچ بود
2 باد است یقین کاساس عمر تو بدوست بنیاد که بر باد بود هیچ بود
1 ماهی امید عمرم از شست برفت بی فایده عمرم چو شب مست برفت
2 عمری که ازو دمی جهانی ارزید افسوس که رایگانم از دست برفت
1 از دست اجل هیچ قدح نوش مکن وین عشوهٔ روزگار در گوش مکن
2 ارواح گذشتگان تو را می گویند کای صدر اجل اجل فراموش مکن
1 تا از دم خواجگی و میری نرهی گر میر سپاهی ز اسیری نرهی
2 چون طوطی آن خواجه که آن رمز شنید زاین بند قفص تا بنمیری نرهی