1 خیزیم و ره قافلهٔ غم بزنیم پا بر سر ملک هر دو عالم بزنیم
2 خار منی و تویی زره برگیریم تا بی من و تو من و تو یک دم بزنیم
1 آدم که همی زد دم بی درمانی ترسم که تو آن دم بزنی درمانی
2 زنهار که درماندهٔ هر در نشوی گر درمانی به که زره درمانی
1 قومی شده تا زنده به اسرار جهان قومی شده بازنده به اسباب زمان
2 ماییم در این میان نه زاین قوم نه زآن در حسرت هر دو برده عمری به زیان
1 آنها که جهان به کام دل داشته اند رفتند و جهان به جای بگذاشته اند
2 در زیرزمین به درد دل می دروند تخمی که به بالای زمین کاشته اند
1 اسباب فلک چو مهره بشمرد به خاک کس را ننواخت تاش نسپرد به خاک
2 هر شاخ که برگ او بلند است امروز از آب برآورد و فروبرد به خاک
1 هر جا که سری است پر زسودای شماست هر جا که دلی است پر تمنای شماست
2 آنجا که جهان عالم آرای شماست اندر دل جان و جان و دل جای شماست
1 چون رفت رقیب عمر دریاب ای دل زین بیش مکن به لهو اشتاب ای دل
2 از دست برفت عمر دریاب ای دل ور مرده نئی درآی از خواب ای دل
1 زین گونه که طبع سرکش دلبر ماست اومید وصال تو نه اندر خور ماست
2 درد دل ما هست امیدی نه کاه سودای محال است که اندر سرِماست
1 از دست اجل جان نبرد زاینده بر کس بنماند این جهان پاینده
2 بر باد نهاده شد بنای من و تو بر باد بنا کجا بود پاینده
1 نقش تو دَرون دیده بنگاشته به وین دیده به دیدار تو واداشته به
2 گر عین خیال تو نیاید در چشم گر چشمهٔ زمزم است انباشته به