1 ماهی امید عمرم از شست برفت بی فایده عمرم چو شب مست برفت
2 عمری که ازو دمی جهانی ارزید افسوس که رایگانم از دست برفت
1 جان گر به تن آباد بود هیچ بود دل گر به جهان شاد بود هیچ بود
2 باد است یقین کاساس عمر تو بدوست بنیاد که بر باد بود هیچ بود
1 در دیده زسودای تو دودی دارم حاصل زغمت گفت و شنودی دارم
2 سرمایهٔ عمر جمله از دست برفت بی آنک امید هیچ سودی دارم
1 قومی شده تا زنده به اسرار جهان قومی شده بازنده به اسباب زمان
2 ماییم در این میان نه زاین قوم نه زآن در حسرت هر دو برده عمری به زیان
1 عمری که به یاد این و آن می گذرد گویی باد است در خزان می گذرد
2 برمی گذری تو از جهان چون شب و روز می پنداری که این جهان می گذرد
1 بی قدر دلا چو خاک کو خواهی شد در آتش حرص و آرزو خواهی شد
2 اینجا چو تمام داده ای عمر به باد آنجا به کدام آبرو خواهی شد
1 چون جمله خطا کنی صوابت چه بود مقصود تو زاین عمر خرابت چه بود
2 انصاف بده چون تو بخواهی رفتن گویند چه کرده ای جوابت چه بود
1 شد عمر خراب زار رو برنامد صد روز فرورفت و غرض برنامد
2 دردا که به غربیل وفا عالم را سر برکردیم و عمر بر سر نامد
1 گر می خواهی که روز و شب گردی شاه باید که زننگ خلق گردی آزاد
2 زینها نشود هیچ خرابی آباد مشتی دونند که خاکشان بر سر باد
1 بر اهل هنر کار پریشان بهتر اومید کمال نیست نقصان بهتر
2 یک لقمهٔ نان خشک نزد عقلا بی درد سر از ملک سلیمان بهتر