1 ای عشق تو داده خواب مستانه به عقل شادم به تو چون مردم فرزانه به عقل
2 هر لحظه به دیدار تو محتاج ترم چون مرده به زندگی و دیوانه به عقل
1 کو عقل که بندی زهوس بگشاید یا صبر که هنگام بلا برناید
2 یا راهبری که راهکی بنماید یا همراهی که همدمی را شاید
1 در شهر ظریف و خوب روی ارچه بسی است خوبی چو به معنی نبود شاهد نیست
2 تا ظن نبری که هست شاهد صورت صورت همه زحمت است و شاهد معنی است
1 پیش رخ و زلف تو چه مشک و چه قمر پیش لب لعل تو چه شهد و چه شکر
2 خاصَه که دمید بر لب چشمهٔ نوش از سبزه نباتی زشکر شیرین تر
1 دست من و دامن تو امشب زنهار از دامن صبح امشبی دست بدار
2 خون من و گردن تو امشب تا روز در گردن صبح امشبی دست مدار
1 دانی چه کنی زروی بردار نقاب تا رنگ رخت به ماه گوید که متاب
2 گر رنگ رخت برافکند سایه بر آب ماهی همه آب گردد و آب گُلاب
1 ای من زتو در هر دهنی، نیک است این افسانهٔ هر مرد و زنی، نیک است این
2 من هیچ نگویم تو خود انصاف بده بر چون تویی عاشق چو منی، نیک است این
1 در عشق نگر که قصد هستی نکنی ناخورده می وصل تو مستی نکنی
2 گیرم که به ترک سر ندانی کردن آخر کم از آنک تن پرستی نکنی
1 جانم چو به چشم دل درو معنی دید صورت دیدم ولیک دل معنی دید
2 دانی که چرا می نگرم در صورت جز در صورت نمی توان معنی دید
1 عنبر که نه آن تست لادن به ازوست زان زر که تو را نباشد آهن به ازوست
2 دشمن که هنر دید به از پنجه دوست وآن دوست که عیب جوست دشمن به ازوست