بی دیدن تو بیم از اوحدالدین کرمانی رباعی 241
1. بی دیدن تو بیم هلاک است مرا
پیراهن صبرم همه چاک است مرا
...
1. بی دیدن تو بیم هلاک است مرا
پیراهن صبرم همه چاک است مرا
...
1. تا مهر تو در سینه نهان است مرا
سیلاب زدیدگان روان است مرا
...
1. شمع ارچه زآتش همه تن پر نور است
پیوسته به رنگ عاشق مهجور است
...
1. هنگام وداع آمد آن سرو بلند
گریان گریان که آخر این هجران چند
...
1. یارم به سفر چو راه رفتن بگزید
نرگس دیدم ازو روان مروارید
...
1. روزی دو سه از وصل تو بودم دلشاد
وز بند هوس شبی دو، دل گشت آزاد
...
1. گر ماه شوی به جز محاقی نبود
ور زهره شوی جز احتراقی نبود
...
1. وصل ارچه که دیده را منوّر دارد
کام دل را چو شهد و شکّر دارد
...
1. صحرای جهان بی تو مرا تنگ آید
بی روی توَم جهان سیه رنگ آید
...
1. شب دوش نقاب قیر بر رخ چو کشید
از هجر توَم جان به لبان خواست رسید
...
1. داماد خیال را نثاری نرسد
ناخورده شراب را خماری نرسد
...
1. یار ارچه زمن هیچ نمی آرد یاد
هست این دلم از یاد غمش دایم شاد
...