1 آن چیست که در چشم دل آید معنی وآن چیست کزو طرب فزاید معنی
2 آن شاهد دل که هست معشوق عیان هر لحظه به صورتی نماید معنی
1 دل را طمع وصل تو می بود و ندید جان در غم تو سوده شد و سود ندید
2 اندر طلب عشق تو ای جان و جهان من پاک بسوختم کسی دود ندید
1 بی دیدن تو بیم هلاک است مرا پیراهن صبرم همه چاک است مرا
2 وز فرقت دیدار تو ای جان و جهان یا رب چه عظیم دردناک است مرا
1 بر آتش سَودای تو ای جان افروز آسوده نیَم چو شمع از گریه و سوز
2 روز از غم هجر تو بسوزم تا شب شب در غم وصل تو بسوزم تا روز
1 خوبان همه گردن نفرازند آخر یکباره چنین به بر نتازند آخر
2 هر چند که دلفریب و دلبر باشند با خسته دلان نیز نسازند آخر
1 جانا ز دو چِشم من خیالت که برد یا از دل من شوق وصالت که برد
2 گیرم که به وصلت نبود دسترسی از لوح روان نقش جمالت که برد
1 اینجا پر طاوس به کرکس ندهند خود را چُو پلاس سازد اطلس ندهند
2 «اوحد» تو هوای نفس را عشق مخوان کاین عشق عزیز است به هر خَس ندهند
1 شب دوش نقاب قیر بر رخ چو کشید از هجر توَم جان به لبان خواست رسید
2 در خواب خیال تو چو آمد برمن با روی تو سیر دیدنم صبح دمید
1 اینها که زاسرار قدَر بی خبرند بی هیچ بهانه دشمن یکدگرند
2 ما با همه شیوه ای بسازیم ولیک چه سود که جمله خلق کوته نظرند
1 دوش آمده بود در برم دلدارم گفتم که شبا فاش مکن اسرارم
2 شب گفت پس و پیش نگه کن آخر خورشید تو داری زکجا صبح آرم