از هر عاشق وصف از اوحدالدین کرمانی رباعی 205
1. از هر عاشق وصف دلالی شنوم
وز حالت او حدیث حالی شنوم
...
1. از هر عاشق وصف دلالی شنوم
وز حالت او حدیث حالی شنوم
...
1. پیش سخن و مذهب و کیشت میرم
پیش لب و چشم نوش و نیشت میرم
...
1. پیش از تو دل از جان و جهان برگیرم
بعد از تو جهان را به جوی نپذیرم
...
1. گر من به مثل چو خضر جاوید زیَم
در حسرت آن روی چو خورشید زیَم
...
1. گه بوی خوشت زپیرهن می شنوم
گه شرح غمت ز مرد و زن می شنوم
...
1. می آیم وز شوق چنان می افتم
کاندر یک پا بر سر جان می افتم
...
1. باد تو به هر صبوح مفتوح من است
در هر خوابی خیال تو روح من است
...
1. چشمی دارم همه پر از صورت دوست
با دیده مرا خوش است چون دوست دروست
...
1. جانم چو به چشم دل درو معنی دید
صورت دیدم ولیک دل معنی دید
...
1. در شهر ظریف و خوب روی ارچه بسی است
خوبی چو به معنی نبود شاهد نیست
...
1. یاری دارم که جسم و جان صورت اوست
چه جان و چه دل جمله جهان صورت اوست
...
1. از صورت اگر چه طبع سرکش نشود
آن خود نبود که دل مشوّش نشود
...