از قند و طبرزد از اوحدالدین کرمانی رباعی 181
1. از قند و طبرزد ار فرو بارد آب
بی چاشنی لبت کجا دارد آب
...
1. از قند و طبرزد ار فرو بارد آب
بی چاشنی لبت کجا دارد آب
...
1. ای پیش لبت مه چو قصب در مهتاب
وز روی چو آفتابت اندر همه تاب
...
1. هم از رخ تست اگر به مه در نمکی است
مه را چه محل که روی تو خود فلکی است
...
1. چندانک در آن لعل بدخشان نمکی است
ظن می نبرد کسی که در کان نمکی است
...
1. از خرمن خال تو ختن دانه گکی است
وز عشق تو عقل عقل دیوانه گکی است
...
1. تا لعل لب تو روی خوبی آراست
با قد تو سرو از سر دعوی برخاست
...
1. گفتند جماعتی زبس نادانی
با ماه که رخسارهٔ او را مانی
...
1. جانا به جهان گل بدیع آوردی
وندر مَه دی فصل ربیع آوردی
...
1. آن را که غم آن بت خوشرو باشد
کی طالب رنگ گل خوشبو باشد
...
1. حُسنی که گواه حسن معبود بود
چون حسن بتم زلطف موجود بود
...
1. پیش رخ و زلف تو چه مشک و چه قمر
پیش لب لعل تو چه شهد و چه شکر
...
1. زلفی است چو عنبرتر و مشک تتار
رویی است چو صدهزار خروار نگار
...