1 یارم به سفر چو راه رفتن بگزید نرگس دیدم ازو روان مروارید
2 بیچاره دلم در پی او می نگرید می گفت که الوداع و خون می بارید
1 داماد خیال را نثاری نرسد ناخورده شراب را خماری نرسد
2 آن کس که غریق بحر هجران تو نیست هرگز به لبی یا به کناری نرسد
1 دارم سر آنک با سرِ رشته شوم با شاهد چون آب و گل آغشته شوم
2 چون مرد نیم زنده نخواهم ماندن آن به که به پای شاهدان کشته شوم
1 بر من سپه هجر تو پیروز مباد جز سوز تو در دلم دگر سوز مباد
2 آن شب که مرا با تو وصالی باشد تا صبح قیامت ندمد روز مباد
1 یار ارچه زمن هیچ نمی آرد یاد هست این دلم از یاد غمش دایم شاد
2 نیشی کز هجر بر دل ریشم زد صد چشمهٔ خون زچشم من بیش گشاد
1 مردار چه به کار خویش سرگردان است هم چارهٔ او ازو بود گردانست
2 نامرد بود که او نسازد با کس آن کس که بساخت با همه مرد آن است
1 هرگز نرود مهر تو پاک از دل من گر نیز شود زیر زمین منزل من
2 صد سال برآید و بپوسد تن من هم بوی وصال تو دمد از گل من
1 با من بت من هیچ نکو عهد نشد زو حاجت من روا به صد جهد نشد
2 از تلخ سخنهاش عجب می دارم کان بر لب او گذشت چون شهد نشد
1 عشق است که کوه را به پستی آرد وز کعبه به سوی بت پرستی آرد
2 بی درد هزار داغ بر سینه نهد بی باده هزار سر به مستی آرد
1 خه خه به چه گشته ای چنین دشمن دوست وه وه به کدام مذهب این شیوه نکوست
2 رَو رَو که شکایت تو ناگفته به است بس بس که حکایت تو ناکرده نکوست