در کوی تو سر بر از اوحدالدین کرمانی رباعی 121
1. در کوی تو سر بر سر خنجر بنهم
چون مهرهٔ جان عشق تو در بر بنهم
...
1. در کوی تو سر بر سر خنجر بنهم
چون مهرهٔ جان عشق تو در بر بنهم
...
1. من لایق سوز درد عشق تو نیم
زنهار که من نبرد عشق تو نیم
...
1. عشق تو زخاص و عام پنهان چه کنم
دردی که زحد گذشت درمان چه کنم
...
1. ما شربت عشقت نه به بازی خوردیم
سودای تو را نه از هوس پروردیم
...
1. تا در سر سودای تو منزل کردیم
سوزی است مرا کز آتش دل کردیم
...
1. ما عشق تو را به جان و دل بخریدیم
وز بهر تو از جمله جهان ببُریدیم
...
1. در عشق تو من پای زسر نشناسم
روز از شب و حنظل ز شکر نشناسم
...
1. از عشق شود ادیب عاقل مجنون
وز عشق شود عافیت از پرده برون
...
1. در عشق درآی و خانه پردازی کن
مانندهٔ پروانه سراندازی کن
...
1. در عشق اگرت به دل درآید دیدن
معشوق تو را سهل نماید دیدن
...
1. ای دل تو به عشق در نبینی بنشین
چندت گویم نه مرد اینی بنشین
...
1. در معرکهٔ عشق چنان خصم افکن
شیران همه روبهند و مردان همه زن
...