در پختهٔ عقل بنگر از اوحدالدین کرمانی رباعی 85
1. در پختهٔ عقل بنگر از دیدهٔ دل
تا فایده چیست ای پسندیدهٔ دل
...
1. در پختهٔ عقل بنگر از دیدهٔ دل
تا فایده چیست ای پسندیدهٔ دل
...
1. قفلی زده ام زمهر تو بر سر دل
تا مهر دگر کسی نگنجد در دل
...
1. در فکرت جان راه بیاموز ای دل
صد شمع زنور دل برافروز ای دل
...
1. روزی زقضای آسمانی ای دل
باشد که نکو شود چه دانی ای دل
...
1. چون رفت ز روز عمر من آب ای دل
زین بیش مگو به لهو بشتاب ای دل
...
1. با راهرو گفت خسته می دار ای دل
یا ما به امید بسته می دار ای دل
...
1. دل را شود از دیده فرو پای به گل
وز دست دل و دیده شود خون حاصل
...
1. با دل گفتم چیست بگو تدبیرم
کز آرزوی وصال تو می میرم
...
1. تا با دل دلبرم دلم دل بنهاد
دل داده دلم ندید زان رو دل داد
...
1. با دل گفتم که این چه زیر و زبری است
میل تو مدام سوی شاهد از چیست
...
1. با دل گفتم تو را چه می رنجاند
کز فعل تو روی عقل می گرداند
...
1. از دل همه ساله درد حاصل باشد
از درد گزیر نیست چون دل باشد
...