تخمی دو سه بی وقت از اوحدالدین کرمانی رباعی 229
1. تخمی دو سه بی وقت بپاشیم مگر
حالی به دروغ بر تراشیم مگر
...
1. تخمی دو سه بی وقت بپاشیم مگر
حالی به دروغ بر تراشیم مگر
...
1. ای دل چه کری کند مشوش بودن
وز بهر دو روزه عمر سرکش بودن
...
1. خود را چو دمی ز دهر خرّم یابی
از عُمر نصیب خویش آن دم یابی
...
1. با ما تو هر آنچ گویی از کین گویی
پیوسته مرا ملحد و بی دین گویی
...
1. ای خواجه یکی کام روا کن ما را
دم در کش و در کار خدا کن ما را
...
1. یکباره برون نیامده از پی و پوست
دعوی سری مکن دلا کاین نه نکوست
...
1. داری سر کارزار میدان این است
پیدا کن اسرار مریدان این است
...
1. بس خون جگر که شیخ من با من خورد
تا کرد مرا چنین که می بینی مرد
...
1. بر خود چو نئی به بی تباهی منکر
بر ما چه شوی به بی گناهی منکر
...
1. هر شیخ که او علم ندارد در تن
او نتواند مرید را پروردن
...
1. اندر ره عشق اگر تکلّف نکنی
گر جان خواهد زتو توقّف نکنی
...
1. تا جان خودت به دست سودا ندهی
وآن را که تکلّف است ره واندهی
...