1 هر مرغ دلی که پر بدو باز کند در اوج هوای عشق پرواز کند
2 یک دم تو بدوز دیدهٔ خود از خود تا نور جلال دیده ات باز کند
1 ملک طلبش بهر سلیمان ندهند منشور غمش بهر دل و جان ندهند
2 دنیا طلبان زآخرت محرومند کاین درد به طالبان درمان ندهند
1 هر چیز که او گفت چنان است همه آن است همه دگر گمان است همه
2 این قدر یقین بدان که هر سود که هست گر نیست سزای او زیان است همه
1 بر حال منت دسترسی نیست که نیست واندر دلم از تو نفسی نیست که نیست
2 تنها نه منم چنین که در جمله جهان زین سان که منم از تو کسی نیست که نیست
1 در غمکدهٔ بندگیت شادیهاست آن را که زبندگیت آزادیهاست
2 شاگرد هوس نداند این معنی را در دانش این واقعه اُستادیهاست
1 ره رفتن تحقیق به گامت دور است وان لذّت مقصود زکامت دور است
2 تا در طلب مال و قبولی شیخا بوی گل فقر از مشامت دور است
1 آتش نزند در دل ما الّا او کوته نکند منزل ما الّا او
2 گر جمله جهانیان طبیبم گردند حل می نکند مشکل ما الّا او
1 گر قصد کنی به رفتن راه وصال صدقی باید رفیق تو در همه حال
2 علم است و عمل زاد تو لیکن با صدق بی صدق عمل خسار و علم است وبال
1 هر چند به عقل راه می شاید دید بی رهبر شرع کس به جایی نرسید
2 سرگردان بود عقل بی رهبر شرع سردار وجود شد چو در شرع رسید
1 مست از ازل آمدیم و مستیم هنوز سوزندهٔ شربت الستیم هنوز
2 زان با دگری عهد نبستیم هنوز کز عهدهٔ عهد تو نرستیم هنوز