گر بنوازی بندهٔ از اوحدالدین کرمانی رباعی 37
1. گر بنوازی بندهٔ مقبول توَم
ور ننوازی چاکر معزول توَم
...
1. گر بنوازی بندهٔ مقبول توَم
ور ننوازی چاکر معزول توَم
...
1. آن کس که به بندگی قرارش باشد
با چون و چرای او چه کارش باشد
...
1. ای از تو خرابی سبب آبادی
وز یک غم تو هزار جان را شادی
...
1. آن کس که درون سینه را دل پنداشت
دانست که هرچ هست حاصل پنداشت
...
1. درمان غمت امید بی درمانی است
راه طلبت بی سر و بی سامانی است
...
1. ای آنک تو را امید آبادانی است
آباد شدن در ره او ویرانی است
...
1. هر آبادی از غم او ویرانی است
هر دانایی در ره او نادانی است
...
1. آزار طلب مکن که طامات این است
بگذار خرابی که خرابات این است
...
1. آن را که زخود نماند با خود اثری است
از خود زخودی و بیخودی بی خبری است
...
1. هر مرد که او پای درین راه افشرد
در شیشهٔ جام او چه صافی و چه دُرد
...
1. قومی هستند کز کله موزه کنند
قومی همه عمر در سر روزه کنند
...
1. اندر ره عشق یادگر سر ننهند
یا در ره بهبود قدم در ننهند
...