چون ما به هوای طبع از اوحدالدین کرمانی رباعی 13
1. چون ما به هوای طبع و عادت گرویم
بی شرع ز عقل این سخن کی شنویم
...
1. چون ما به هوای طبع و عادت گرویم
بی شرع ز عقل این سخن کی شنویم
...
1. زان پیش که از جمله فرو مانی فرد
آن کن که نبایدت پشیمانی خورد
...
1. گر عاقلی آن بکن که یزدان فرمود
و آن چیز که خیر تُست او آن فرمود
...
1. در کار آویز و گفت و گو را بگذار
کز گفت نشد هیچ کسی برخوردار
...
1. گر مایهٔ همّت است در گوهر تو
الّا به خدا فرو نیاید سر تو
...
1. جز با تو حوالتت نباشد فردا
جز فعل تو آلتت نباشد فردا
...
1. زآن جان و جهان تا هوس[ی] در سر ماست
این عقل عقیله از کجا درخور ماست
...
1. در غمکدهٔ بندگیت شادیهاست
آن را که زبندگیت آزادیهاست
...
1. بگریز ز خلق اگر توانی بگریخت
در دامن حق اگر توانی آویخت
...
1. خواهی که دم تو را مبارک دارند
نام تو چو یاسین و تبارک دارند
...
1. آن کن که توانگران گدای تو شوند
صاحب نظران جمله برای تو شوند
...
1. در دهر هر آنک تخم خدمت پاشد
رخسار دلش به خار غم نخراشد
...