1 هر چند که در شهر به رندی فاشم وانگشت نمای جملهٔ اوباشم
2 یا رب تو مرا از درِ خود دور مکن مگذار که رسوای جهانی باشم
1 ای از کرم تو خلق را امن و امان در قبضهٔ قدرت تو عاجز دل و جان
2 ما را تو زهر چه آن نشاید برهان آنگاه به هر چه آن بباید برسان
1 عمری گشتم شیفته و آواره نومید شدم زخویشتن یکباره
2 ای آنک به هیچ چاره محتاج نئی دریاب کسی را که ندارد چاره
1 ای در طلب تو عاقلان دیوانه در راه غم تو آشنا بیگانه
2 چون می نتوان با تو شدن هم خانه در نور خودم بسوز چون پروانه
1 ای در دو نفس صد گنه از من دیده وز فضل و کرم پردهٔ من ندریده
2 وای من بتر از هر چه به عالم بتر است وای تو به تو از من بتر آمرزیده
1 گشتم به هوس گِرد بد و نیک بسی حاصل نشد از عمر مرا جز هوسی
2 تا می ماند زعمر یا رب نفسی دریاب که جز تو نیست فریادرسی
1 از خلق نه کاهد نه فزاید کاری الّا به خدای برنیاید کاری
2 ای آنک گشانیدهٔ هر کار تویی تا تو نگشایی نگشاید کاری
1 ای از ره لطف راعی هر رَمه تو مقصود جهانیان زهر دمدمه تو
2 جز تو همه هر چه هست تشویش ره است ما را زهمه باز رهان ای همه تو
1 ای آنک دوای دردمندان دانی درمان [و] علاج مستمندان دانی
2 هرچ از دل ریش خویش گویم با تو ناگفته تو صد هزار چندان دانی
1 ای راهنمای راه خوبان ازل وای طعمهٔ حضرتت نه علم و نه عمل
2 بی علم و عمل به حضرتت راهی نیست وانگه به بر محققان هر دو زَلَل