هر چند که در شهر از اوحدالدین کرمانی رباعی 61
1. هر چند که در شهر به رندی فاشم
وانگشت نمای جملهٔ اوباشم
...
1. هر چند که در شهر به رندی فاشم
وانگشت نمای جملهٔ اوباشم
...
1. ای از کرم تو خلق را امن و امان
در قبضهٔ قدرت تو عاجز دل و جان
...
1. عمری گشتم شیفته و آواره
نومید شدم زخویشتن یکباره
...
1. ای در طلب تو عاقلان دیوانه
در راه غم تو آشنا بیگانه
...
1. ای در دو نفس صد گنه از من دیده
وز فضل و کرم پردهٔ من ندریده
...
1. گشتم به هوس گِرد بد و نیک بسی
حاصل نشد از عمر مرا جز هوسی
...
1. از خلق نه کاهد نه فزاید کاری
الّا به خدای برنیاید کاری
...
1. ای از ره لطف راعی هر رَمه تو
مقصود جهانیان زهر دمدمه تو
...
1. ای آنک دوای دردمندان دانی
درمان [و] علاج مستمندان دانی
...
1. ای راهنمای راه خوبان ازل
وای طعمهٔ حضرتت نه علم و نه عمل
...
1. چندانک نگاه می کنم از چپ و راست
می ترسم از آن دمی که آن دم نه سزاست
...
1. بی باد تو آب و گل ما هیچ بود
بی عشق تو جان و دل ما هیچ بود
...