دردی است در این از اوحدالدین کرمانی رباعی 37
1. دردی است در این دلم که درمانش نیست
زاین درد نمرد دل مگر جانش نیست
...
1. دردی است در این دلم که درمانش نیست
زاین درد نمرد دل مگر جانش نیست
...
1. پای آبله و دست تهی، سینه کباب
جان پر غم و دل پر آتش و دیده پرآب
...
1. با ضربت قهر تو نعیم است عذاب
با شربت لطف تر سراب است شراب
...
1. لطف تو و قهر تو همیشه به هم است
لکن چو ضعیفیم به جان در ستم است
...
1. یا رب تو مرا عاشق صادق گردان
با عشق توَم دمی موافق گردان
...
1. یا رب تو مرا بُوی دلی روزی کن
در کوی دلم تو منزلی روزی کن
...
1. یا رب زبد و نیک جهانم بستان
دست هوس از دامن جانم بستان
...
1. یا رب تو به فضل خویش موزونم کن
وز دست فضول خویش بیرونم کن
...
1. یا رب ز سرشک رخ زر و سیمم ده
یعنی قدم رضا و تسلیمم ده
...
1. یا رب من اگر چه عاصی و گمراهم
وز بدکاری فتاده در افواهم
...
1. یا رب تو مرا زخواب بیداری ده
وز مستی غفلتم تو هشیاری ده
...
1. یا رب ما را زخود هراسان گردان
بر ما ره رسم طلب آسان گردان
...