1 از ذکر شود خانهٔ فکرت معمور وز ذکر شود دیو و شیاطین زتو دور
2 گر تو نفسی به ذکر حق بنشینی بیزار شوی ز خویش و ز جنّت و حور
1 خود را تو قباپوش کن و ذاکر باش وین جام بقانوش کن و ذاکر باش
2 گر می خواهی طریق اسرار خدا در سینهٔ خود گوش کن و ذاکر باش
1 دل آن نفس از معرفت آکنده شود کز هر چه نه ذکر اوست برکنده شود
2 آن را که به صد جان کَنِشش جمع کنی شاید که به هر هوس پراکنده شود
1 مجنون پریشان توَم دستم گیر چون می دانی کان توَم دستم گیر
2 هر بی سر و پای دستگیری دارد من بی سر و سامان توَم دستم گیر
1 در کتم عدم چو برگزیدی ما را در ربقهٔ بندگی کشیدی ما را
2 آخر به کدام عیب رد خواهی کرد اول که تو با عیب خریدی ما را
1 یا رب بپذیر از کرم آوردهٔ ما بنگر به طریق لطف در کردهٔ ما
2 ما ننگ به زیر خرقه پنهان داریم تو از کرم و لطف مدر پردهٔ ما
1 دردی است در این دلم که درمانش نیست زاین درد نمرد دل مگر جانش نیست
2 یا رب تو به فضل خویش جایی برسان سررشتهٔ این غصّه که پایانش نیست
1 پای آبله و دست تهی، سینه کباب جان پر غم و دل پر آتش و دیده پرآب
2 سر پرهوس و صبر نه و عمر خراب یا رب تو به فضل خویش ما را دریاب
1 با ضربت قهر تو نعیم است عذاب با شربت لطف تر سراب است شراب
2 در قدرت ما نیست رسیدن به صواب یا رب همه را به لطف عامت دریاب
1 لطف تو و قهر تو همیشه به هم است لکن چو ضعیفیم به جان در ستم است
2 ای آنکه ز هیچ هر چه خواهی بکنی با من همه آن کن که طریق کرم است