مؤمن که به صدق ازو از اوحدالدین کرمانی رباعی 13
1. مؤمن که به صدق ازو نرنجد چیزی
در پیش دلش جز او نسنجد چیزی
...
1. مؤمن که به صدق ازو نرنجد چیزی
در پیش دلش جز او نسنجد چیزی
...
1. آتش نزند در دل ما الّا او
کوته نکند منزل ما الّا او
...
1. هر دل که به میدان هوای تو بتاخت
با نیک و بد زمانه یکسان در ساخت
...
1. آنجا که سراپردهٔ اجلال جلال
جانها همه واله اند زبانها همه لال
...
1. خود را چو نمود او نه خیال است و نه طیف
تو چون و چگونه دانیش باشد حیف
...
1. عقل ارچه همه علومها می داند
در دانش تو رسد فرو می ماند
...
1. در نفی تو خلق را امان نتوان داد
جز در ره اثبات تو جان نتوان داد
...
1. ای دوست تو را زان به عیان نتوان دید
کالبتّه به چشم جسم جان نتوان دید
...
1. گفتم که زرخ پردهٔ عزّت بردار
بسیار کس اند منتظر آن دیدار
...
1. من گرچه سزای راه درگاه نیم
جز بر در سایهٔ هوالله نیم
...
1. خواهی که ببینی دل کارآگه را
و از خود به خدا عیان ببینی ره را
...
1. خواهی که به منزل برسانی ره را
در مملکت ابد ببینی شه را
...