1 یا رب تو مرا به آبرو فرمان بخش چون درد تو داده ای تومان درمان [بخش]
2 ای عالم مطلق و تو دانای به حق بخشنده تویی به بخشش خودمان بخش
1 ای از پی لطف تو دل من نگران چون پوشیدی تو پرده بر من مدران
2 زین پس من و بندگیت تا من بزیم تو نیز گذشته را زمن در گذران
1 گشتم به هوس گِرد بد و نیک بسی حاصل نشد از عمر مرا جز هوسی
2 تا می ماند زعمر یا رب نفسی دریاب که جز تو نیست فریادرسی
1 ایّام دلم گرچه به غم می گذرد بر فرق سرم پای ستم می گذرد
2 شادی به من سوخته کم می گذرد فی الجمله چنانک هست هم می گذرد
1 یا رب زبد و نیک جهانم بستان دست هوس از دامن جانم بستان
2 آباد کن این دل خرابم به کرم وز هر چه نه آن تست زانم بستان
1 تو بر دل من حکم روانی می کن هر حکم روانی که توانی می کن
2 من دل به تو دادم آنِ من تا اینجاست آنِ تو تا دانی آنچ دانی می کن
1 او را که همه ملک جهان بس نبود می دان به یقین کز هرِ خس نبود
2 کوته نظری مکن سخن کوته کن معشوق جهان عاشق هر کس نبود
1 نه چارهٔ آنک با تو گردم همراز نه زَهرهٔ آنک از تو برآرم آواز
2 کارم زتو البته نمی گیرد ساز کار من بیچاره حدیثی است دراز
1 آن را که فراموش نئی یادش کن پیوسته غم تو می خورد شادش کن
2 در عشق تو پیر گشت رنجش منمای در بندگیت به مزد آزادش کن
1 ملک تو نکاهد ار مرا بنوازی و افزون نشود اگر مرا بگدازی
2 نومید نیم ز لطف تو آخر کار جایی برساندم به بازی بازی