1 یا رب زقناعتم توانگر گردان وز نور یقین دلم منوّر گردان
2 اسباب من سوختهٔ سرگردان بی منّت مخلوق میسّر گردان
1 آن دم که بهم زدیم تنها من و تو با خلق نکرده ایم پیدا من و تو
2 هر یک به گمان بیهده می گویند حال من و تو نداند الّا من و تو
1 ای آنکه چو تو شهی زمانه بنزاد از جملهٔ کفر گشته جانت آزاد
2 مر مردن تو گرچه خرابیّ تن است شمشیر گزید و کرد آن را آباد
1 ای از پی دیدنت منوّر چشمم نور تو گرفته است سراسر چشمم
2 از خاک در تو سرمه ای بخش مرا تا جز تو کسی نماند اندر چشمم
1 در عالم عشق هر که را یار بود صندوق وجودش همه اسرار بود
2 با این همه گر زخود نشانی بدهد در حال مقامش رسن و دار بود
1 چون آینه کرد صفّه ای را نقّاش تا نقش سه صفّه رو نماید زصفاش
2 هستی تو چهار صفّهٔ چین علوم یا قابل نقش باش یا آینه باش
1 فرمان ده ملک انبیا کیست؟ تویی مصداق تعزُّ من تشا کیست؟ تویی
2 روشن نظر لقد رَای کیست؟ تویی مرد ره حضرت دنا کیست؟ تویی
1 تا من باشم زپیش رویت نشوم فارغ نفسی ز گفت و گویت نشوم
2 از سگ بترم اگر برای دل تو خاک قدم سگان کویت نشوم
1 یا رب تو مرا به خلق محتاج مکن عقلم به هوای طبع تاراج مکن
2 گر من دم معراج زنم این هوس است از خاک در توَم تو بی تاج مکن
1 از تست فتاده در خلایق شر و شور در پیش تو درویش و توانگر همه عور
2 ای با همه در حدیث و گوش همه کر وای با همه در حُضور و چشم همه کور