1 ای دل طمع وصل به بیهوده مدار کز دوست جز او نیست کسی برخوردار
2 هر کس زکمال او [ورا] نیست خبر او در پس پرده مانده ما در پندار
1 در دل سخنت چو جان نگه می دارم خون می خورم و زبان نگه می دارم
2 با دل سخن وصل تو می گویم از آن جان را به اومید آن نگه می دارم
1 خاصیت قرآن تو ندانی شاید خوانی و معانیش ندانی شاید
2 قرآن ز برای بندگی شاید بود تو از پی جامگیش خوانی شاید
1 یا رب تو مرا به هیچ مغرور مکن وز خویشتنم به هیچ مهجور مکن
2 از بهر رباطی و دهی ویرانه درویشی را از دل من دور مکن
1 نی همچو منت به عمر یاری خیزد یاری چو منت به روزگاری خیزد
2 من خاک توم تو می دهی بر بادم ترسم که میان ما غباری خیزد
1 یا رب تو مرا عاشق صادق گردان با عشق توَم دمی موافق گردان
2 من خود دانم که عشق کاری است بزرگ من لایق آن نیم تو لایق گردان
1 یا رب تو مرا زخواب بیداری ده وز مستی غفلتم تو هشیاری ده
2 دریافتن آنچ مرا به بودَه است من عاجزم ای خدا توَم یاری ده
1 در راه توَم گر زیم و گر میرم دل بر که نهم چون زتو دل برگیرم
2 پیری برِ رحمت تو قدری دارد چون بر در تو پیر شدم بپذیرم
1 گر غمگینم چو از توَم دلشادم واَر دلشادم چو با توَم آزادم
2 تن با تو به شادی و به غم در دادم یعنی که کریم الطرفین افتادم
1 آنها که زاسرار سخن می گویند و از علم ابد نو و کهن می گویند
2 بس بی خبرند جمله تقدیر خداست در هر زه سُخن از سر و بُن می گویند