1 یا رب تو دل مرا مصفّا گردان وز خدمت غیر تو مبرّا گردان
2 کاری که صلاح ما در آن خواهد بود بی منّت مخلوق مهیّا گردان
1 ای آنک تو را همه صفت احسان است با عفو تو طاعت و گنه یکسان است
2 زان کرده نگاهی که دلم ترسان است گر عفو کنی به نزد تو آسان است
1 از درد سر خویش ندانم چونم وز دایرهٔ وجود خود بیرونم
2 یا رب تو مرا از سر و گردن برهان کز خود به سری زگردنی افزونم
1 آنجا سخنی زهر نوایی نخرند بی حاصلیی زهر گدایی نخرند
2 نومید مشو بهر چه داری پیش آی کانجا همه چیزی به بهایی نخرند
1 من لوح دل از جمله امانی شستم جان را زنشاط و کامرانی شستم
2 تا آتش سودای تو در جان من است من دست از آب زندگانی شستم
1 ای آنک برِ تو قدر دارد آهی درویشی را فضل نهی بر شاهی
2 آنجا که عنایت تو باشد باشد کاهی کوهی وگرنه کوهی کاهی
1 یا رب ما را زخود هراسان گردان بر ما ره رسم طلب آسان گردان
2 مردیم زعیب خویش ما را به کرم از جملهٔ خویشتن شناسان گردان
1 مجنون پریشان توَم دستم گیر چون می دانی کان توَم دستم گیر
2 هر بی سر و پای دستگیری دارد من بی سر و سامان توَم دستم گیر
1 مردان چو حدیث وصل جانان شنوند ار زنده بمانند زنقصان شنوند
2 درد ره عاشقان کمالی دارد سرّ دو جهان درون جانان شنوند
1 ای آنک تو را به هیچ کس نیست نیاز کوتاه کن این قصّه که شد کار دراز
2 ما درخور عجز خویشتن می نالیم تو درخور لطف خویشتن چاره بساز