1 ای از پی دیدنت منوّر چشمم نور تو گرفته است سراسر چشمم
2 از خاک در تو سرمه ای بخش مرا تا جز تو کسی نماند اندر چشمم
1 آن را که فراموش نئی یادش کن پیوسته غم تو می خورد شادش کن
2 در عشق تو پیر گشت رنجش منمای در بندگیت به مزد آزادش کن
1 در حضرت تو صدق و نیاز آوردم وز درد تو قصّهٔ دراز آوردم
2 نقدی که به من سپرده بودی به اَلَست قلب و دغل و شکسته باز آوردم
1 ای از پی لطف تو دل من نگران چون پوشیدی تو پرده بر من مدران
2 زین پس من و بندگیت تا من بزیم تو نیز گذشته را زمن در گذران
1 ای از کرم تو خلق را امن و امان در قبضهٔ قدرت تو عاجز دل و جان
2 ما را تو زهر چه آن نشاید برهان وانگاه به هر چه آن بباید برسان
1 استاد چو صانع آمد و چابک دست آسان باشد به نزد او بست و شکست
2 در صنعت او چنانک خواهد پیوست گه هست کند زنیست و گه نیست زهست
1 خاصیت قرآن تو ندانی شاید خوانی و معانیش ندانی شاید
2 قرآن ز برای بندگی شاید بود تو از پی جامگیش خوانی شاید
1 بگذر زمکان و کون عالم به طلسم وز هستی لامکان تصوّر کن قسم
2 چون می شاید گذشتن از جوهر و جسم قانع مشو از معرفت ذات به اسم
1 فرمان ده ملک انبیا کیست؟ تویی مصداق تعزُّ من تشا کیست؟ تویی
2 روشن نظر لقد رَای کیست؟ تویی مرد ره حضرت دنا کیست؟ تویی
1 صدری که چو بدر کرد عالم انور بگذشت وی از نُه فلک و هفت اختر
2 زین عالم شش جهت برآمد برتر از فضل خدا تاج لعمرک بر سر