1 ماییم که دم عشق تو پیوسته زنیم وز هجر تو دست بر دل خسته زنیم
2 وصل تو دری نمی گشاید ما را پس سر همه عمر بر در بسته زنیم
1 یا رب من اگر چه عاصی و گمراهم وز بدکاری فتاده در افواهم
2 اومید به رحمت تو می دارم از آنک گویندهٔ لا اله الا اللهم
1 انعام تو هر گرسنه را می پرورد هر تشنه زجوی فضلت آبی می خورد
2 دل در پی اومید تو شادی می کرد هم بخت بد از امید نومیدم کرد
1 ای لطف تو زهر نیستی را تریاک وای قهر تو از نیستی ما بی باک
2 از خاک ترابی که کنی آب حیات پس آب حیات را مریزان در خاک
1 محکوم قضا که بنده خوانند او را بر بالش شرع کی نشانند او را
2 گر چرخ به کام تو نگردد بمرنج کاو نیز چنان رود که رانند او را
1 تا در نرسد وعدهٔ هر کار که هست سودت نکند یاری هر یار که هست
2 تقدیر به هر قضاءِ ناچار که هست در خواب کند هر دل بیدار که هست
1 تا خواجه زنور خویش منفک نشود در عالم اهل دیده بی شک نشود
2 رو دیده به دست آر که اسرار خدا با عقل مزوِّر تو مدرَک نشود
1 ای دل اگرت هست خرد راهنما در هر سوری که آیدت بیش نما
2 ساکن شو و بر متپ که هرگز نشود تدبیر من و تو دفع تقدیر خدا
1 ای دل نه همه ساله شکر باید خورد بسیار شکر که برحذر باید خورد
2 ما سینه و گرد ران بسی ردّ کردیم تا لاجرم امروز جگر باید خورد
1 یا رب بپذیر از کرم آوردهٔ ما بنگر به طریق لطف در کردهٔ ما
2 ما ننگ به زیر خرقه پنهان داریم تو از کرم و لطف مدر پردهٔ ما