1 در کتم عدم چو برگزیدی ما را در ربقهٔ بندگی کشیدی ما را
2 آخر به کدام عیب رد خواهی کرد اول که تو با عیب خریدی ما را
1 زان پیش که ما طفیل آدم بودیم در خلوت خاص با تو همدم بودیم
2 این صحبت ما با تو نه امروزین است پیش از من و تو من و تو با هم بودیم
1 تو به دانی دوای جانم کردن من هیچ دوای خود ندانم کردن
2 از تو کِششی و کوشش از من پس ازین تا تو نکنی من چه توانم کردن
1 یا رب ز سرشک رخ زر و سیمم ده یعنی قدم رضا و تسلیمم ده
2 در مکتب اخلاص و ره صدق و صفا حرفی دو زصبر و شکر تعلیمم ده
1 ای در عالم عیان تر از هر چه عیان در بی چونی نهان تر از هر چه نهان
2 نزدیک تری به بندگان از ره جان ای دورتر از هر چه بود عقل گمان
1 قد کنت اقول لا ابالی بجفا کردیم چنانک می بنوشم زوفا
2 الآن اذاصبّ من الحبّ صفا ترسم که کدورتیش باشد زقفا
1 فریاد از آنچ نیست و می خوانندم زاهد نیم و بزهد می خوانندم
2 گر زانک درون برون بگردانندم مستوجب آنم که بسوزانندم
1 راه تو به جز تو دیگری ننماید بی حکم تو کس را نفسی برناید
2 بگشای در بستهٔ شادی بر ما هرگه که دری ببست صد بگشاید
1 در دیدن روی یار اگر چشم شوی باید که زپای تا به سر چشم شوی
2 با کشتن و سوختن همی ساز چو شمع تا چشمهٔ نور و نور هر چشم شوی
1 رخسار به خون دیده باید شستن کانجا گل بی خار نخواهد رستن
2 با نیک و بد زمانه می باید ساخت تا خود به چه زاید این شب آبستن