گر محبت حمله بر ناموس از عرفی شیرازی مثنوی 83
1. گر محبت حمله بر ناموس کفار آورد
برهمن را سبحه در گردن ببازار آورد
1. گر محبت حمله بر ناموس کفار آورد
برهمن را سبحه در گردن ببازار آورد
1. غم چو شبخون میزندهان دوستان لشگر کنید
جست و جویم گر کنید از بالش و بستر کنید
1. چو با من در سخن آن لعل آتشناک خواهد شد
بکامم هرچه زهر است از لبش تریاک خواهد شد
1. بلب آرام گیر ای جان غمگین یکدمی دیگر
که شاید در حریم سینه بفرستد غمی دیگر
1. مردم و دارد جمال او دلم روشن هنوز
نور می بارد ز نخل وادی ایمن هنوز
1. مده تسلیم از صلح بی مدار هنوز
که میشوم بفریبت امیدوار هنوز
1. گفتم نکنم زکین فراموش
در حشر مکن همین فراموش
1. دلی دارم که میجوشد زهر موچشمه خونش
نه آن خونی که بتوان از گرستن داد بیرونش
1. امشبم کشت غمت عشرت فردای تو خوش
کار خود کرد بمن غم دل غمهای تو خوش
1. منم که میکنم از درد بیکرانه خویش
مگو مگو زغم آرایش زمانه خویش
1. کجاست نشتر مژگان دوست تا دل ریش
هزار چرخ زند بیخودانه بر سر بیش
1. تا برده ام بمدرسه عشق رخت خویش
دارم وظیفه از جگر لخت لخت خویش