19 اثر از مثنویات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / مثنویات عرفی شیرازی

مثنویات عرفی شیرازی

1 یکی کفر آزمائی دانش آهنگ صنم بر میتراشید از یکی سنگ

2 یکی گفتش کزین هیکل تراشی عجب دارم اگر نادم نباشی

3 کدامست این متاع رایگانی که بروی نقد فرصت میفشانی

4 بگفتا آنکه محتاجم بجودش صفای جبهه میبخشد سجودش

1 چه پرسیم که بجانت هوای ما چه کند در آن چمن که گل آتش بود صبا چه کند

2 تبسم تو که ناسور را دهد مرهم بسینه نیش زند نیش غمزه را چه کند

3 هزار گونه مراد محال می طلبی تو خود بگو که اجابت باین دعا چه کند

4 مجو سعادت طالع دمی که فرصت نیست چه سر بریده شود سایه هما چه کند

1 هنگام و دم نزع خراب نفس است این این حالت نزعست دلم را هوس است این

2 می آئی و در خرمن ما میزنی آتش از طعنه بیندیش که خاشاک و خس است این

3 طوطی چو رود سوی شکر تلخ دهانان گویند که بیداد برنگ مکس است این

4 افغان مکن ای مرغ گرفتار فرو میر این باغ ارم نیست درون قفس است این

1 مدعی بار ملول است و بلائی دارد در کف آینه اندیشه نمائی دارد

2 پرده دل بکن آرامگه شاهد وصل زانکه هر پرده نشین پرده گشائی دارد

3 شرف کعبه گر از سجده ارباب ریاست گوشه بتکده هم ناصیه سائی دارد

4 رهرو عشق بپایان نبرد پی لیکن جوشش قافله و بانگ درائی دارد

1 بلب آرام گیر ای جان غمگین یکدمی دیگر که شاید در حریم سینه بفرستد غمی دیگر

2 چو گردم تنگ دل شرح غمت را با غمت گویم که در شرع محبت کفر باشد محرمی دیگر

3 هم از غم تنگدل گشتم هم از شادی کرا خوانم که بنماید دلمرا ره بسوی عالمی دیگر

4 گهی گردد عرقناک از حیا گاهی ز می هر دو گلستان جمالش تازه دارد دشبنمی دیگر

1 برغم تو به چون لبت پیاله بنوشد بروی گرم تو ساقی که خون تو به بجوشد

2 بهای گوهر یوسف کسی چو او نشناسد همان به است که او را کسی باو نفروشد

3 کسی به بندگی آرد که در شمائل طاعت در بهشت نه بندد بروی خویش نپوشد

4 غبار کوچه راحت بدامنش ننشیند لباس درد تو بر هرکه روزگار بپوشد

1 از نور یار چون نفسم خانه روشنست بیرون برید شمع که کاشانه روشنست

2 نازم بفیض عشق که در خانقاه و دیر چشم و چراغ شمع به پروانه روشنست

3 از حسن دوست دمبدم اسرار گفتن است هر چند قدر گوهر یکدانه روشنست

4 صد شمع سوختم که خرد بیش بردمد پنداشتم که دیده فرزانه روشنست

1 ای دل طمع مدار که بی غم گذارمت وینهم قبول کن که بجان دوستدارمت

2 تاراج عافیت نبود کار دوستان وینهم زدوستیست که دشمن شمارمت

3 صدره شکسته دلم از جور هیچگاه نگشوده نقاب که معذور دارمت

4 عرفی ز آه و ناله خموشی دگربیا تا زخمهای سینه بناخن بخارمت

1 قدح رسید لبالب خراب گوشده باشم اگر هلاک شوم در شراب گو شده باشم

2 ببزم عیش روم تابکی مصیبت و شیون خراب نغمه چنگ و رباب گوشده باشم

3 نه خنده و نه نگاهی ترا از این چه تفاوت شکنجه خوار دو صد پیچ و تاب گوشده باشم

4 غبار کوچه عشقم زدامنم چه فشانی عبیر پیرهن آفتاب گو شده باشم

1 بکوی صید بندان دوش چون فریاد میکردم بیک صوت حزین صد عندلیب آزاد میکردم

2 چنان دوش از غمت مشتاق بودم بر هلاک خود که تا صبح آرزوی تیشه فرهاد میکردم

3 نه تأثیر نفس بی عمر جاویدان نمیدانم بامیدی چه پیشت در دل بنیاد میکردم

4 گشایم دام بر گنجشک و شادم یاد آن همت که گر سیمرغ می آمد بدام آزاد میکردم

آثار عرفی شیرازی

19 اثر از مثنویات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی