1 یکی کفر آزمائی دانش آهنگ صنم بر میتراشید از یکی سنگ
2 یکی گفتش کزین هیکل تراشی عجب دارم اگر نادم نباشی
3 کدامست این متاع رایگانی که بروی نقد فرصت میفشانی
4 بگفتا آنکه محتاجم بجودش صفای جبهه میبخشد سجودش
1 چه پرسیم که بجانت هوای ما چه کند در آن چمن که گل آتش بود صبا چه کند
2 تبسم تو که ناسور را دهد مرهم بسینه نیش زند نیش غمزه را چه کند
3 هزار گونه مراد محال می طلبی تو خود بگو که اجابت باین دعا چه کند
4 مجو سعادت طالع دمی که فرصت نیست چه سر بریده شود سایه هما چه کند
1 هنگام و دم نزع خراب نفس است این این حالت نزعست دلم را هوس است این
2 می آئی و در خرمن ما میزنی آتش از طعنه بیندیش که خاشاک و خس است این
3 طوطی چو رود سوی شکر تلخ دهانان گویند که بیداد برنگ مکس است این
4 افغان مکن ای مرغ گرفتار فرو میر این باغ ارم نیست درون قفس است این
1 مدعی بار ملول است و بلائی دارد در کف آینه اندیشه نمائی دارد
2 پرده دل بکن آرامگه شاهد وصل زانکه هر پرده نشین پرده گشائی دارد
3 شرف کعبه گر از سجده ارباب ریاست گوشه بتکده هم ناصیه سائی دارد
4 رهرو عشق بپایان نبرد پی لیکن جوشش قافله و بانگ درائی دارد
1 بلب آرام گیر ای جان غمگین یکدمی دیگر که شاید در حریم سینه بفرستد غمی دیگر
2 چو گردم تنگ دل شرح غمت را با غمت گویم که در شرع محبت کفر باشد محرمی دیگر
3 هم از غم تنگدل گشتم هم از شادی کرا خوانم که بنماید دلمرا ره بسوی عالمی دیگر
4 گهی گردد عرقناک از حیا گاهی ز می هر دو گلستان جمالش تازه دارد دشبنمی دیگر
1 برغم تو به چون لبت پیاله بنوشد بروی گرم تو ساقی که خون تو به بجوشد
2 بهای گوهر یوسف کسی چو او نشناسد همان به است که او را کسی باو نفروشد
3 کسی به بندگی آرد که در شمائل طاعت در بهشت نه بندد بروی خویش نپوشد
4 غبار کوچه راحت بدامنش ننشیند لباس درد تو بر هرکه روزگار بپوشد
1 از نور یار چون نفسم خانه روشنست بیرون برید شمع که کاشانه روشنست
2 نازم بفیض عشق که در خانقاه و دیر چشم و چراغ شمع به پروانه روشنست
3 از حسن دوست دمبدم اسرار گفتن است هر چند قدر گوهر یکدانه روشنست
4 صد شمع سوختم که خرد بیش بردمد پنداشتم که دیده فرزانه روشنست
1 ای دل طمع مدار که بی غم گذارمت وینهم قبول کن که بجان دوستدارمت
2 تاراج عافیت نبود کار دوستان وینهم زدوستیست که دشمن شمارمت
3 صدره شکسته دلم از جور هیچگاه نگشوده نقاب که معذور دارمت
4 عرفی ز آه و ناله خموشی دگربیا تا زخمهای سینه بناخن بخارمت
1 قدح رسید لبالب خراب گوشده باشم اگر هلاک شوم در شراب گو شده باشم
2 ببزم عیش روم تابکی مصیبت و شیون خراب نغمه چنگ و رباب گوشده باشم
3 نه خنده و نه نگاهی ترا از این چه تفاوت شکنجه خوار دو صد پیچ و تاب گوشده باشم
4 غبار کوچه عشقم زدامنم چه فشانی عبیر پیرهن آفتاب گو شده باشم
1 بکوی صید بندان دوش چون فریاد میکردم بیک صوت حزین صد عندلیب آزاد میکردم
2 چنان دوش از غمت مشتاق بودم بر هلاک خود که تا صبح آرزوی تیشه فرهاد میکردم
3 نه تأثیر نفس بی عمر جاویدان نمیدانم بامیدی چه پیشت در دل بنیاد میکردم
4 گشایم دام بر گنجشک و شادم یاد آن همت که گر سیمرغ می آمد بدام آزاد میکردم