19 اثر از مثنویات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / مثنویات عرفی شیرازی

مثنویات عرفی شیرازی

1 هر کس که در بهار بصحرا برون رود عیش آنگهی کند که بذوق جنون رود

2 عارف بخار وگل چو بینید بروی دوست روزی دری گشاید و بیخود درون رود

3 هربامجوی بر اثر عشق روکه گل رویش بمطلب است ولی واژگون رود

4 سرچشمه تراوش دشنام همت است هر ماجرا که بر سر دنیای دون رود

1 خوبان شهر بین که درین مسکن من اند گه شمع بزم و گاه گل دامن من اند

2 آنها که آهوان حرم را کنند صید در آرزوی ناوک صید افکن من اند

3 منمای زاهدا در اهل ندامتم آنانکه رهبرند ترا رهزن من اند

4 امشب که روی خلوتم از شمع روی توست خورشید و مه وظیفه خور روزن من اند

1 گر خدا یار دلنواز نداد بنوازش مرا نیاز نداد

2 آنکه خوی پلنگ داد مرا دل و طبع زمانه ساز نداد

3 در دم افزود روز گونه وصل که سزای شب دراز نداد

4 چون بخود دوست داریم که فلک یک نشیب مرا فراز نداد

1 تا بکی عمر بافسوس و جهالت برود نشأه باده بتاراج ملامت برود

2 بخت بد را خجل از پرسش باطل چکنم بهتر آنست که عمرم ببطالت برود

3 زاهد از کعبه عنان تافته می آید لیک چون طمع داشت که خضرش بدلالت برود

4 رهرو کعبه که دیر است حوالتگاهش برود لیک زدنبال حوالت برود

1 سرا پای وجودم وزمحبت حال دل دارد ز ذوق درد بیرونم درون را مشتعل دارد

2 فغان از جلوه حسنی که دلهای شهیدانرا زننگ آرمیدنهاست حیرانی خجل دارد

3 گل امید ما را آفت پژمردگی نبود که باغ آرزوی ما هوائی معتدل دارد

4 بعهد حسن او گاه تبسم بینی از دلها که گوئی مرده صد ساله درسینه دل دارد

1 اگر چه راه بعیب تو کس عیان نبرد گمان مبر که بعیب تو کس گمان نبرد

2 زمکر نفس حذرکن که هیچ کس حرفی نیاورد که دوصدگوهر از میان نبرد

3 ترحمی که بستر فتاده چشمه هور چنانکه برگ گلش گر زنند جان نبرد

4 جهان مهر و وفا را فدا شوم که درو کنی کمان عداوت آسمان نبرد

1 چند بی بهره شود دیده گریانی چند زلف جمع آر که جمعند پریشانی چند

2 گلرخان محنت نایاب بیابند مگر یکنفس چاک به بینند گریبانی چند

3 آنکه آماده کند پرده ما کرده گناه کی درد پرده از کرده پشیمانی چند

4 کبریای تو برانم که نیارد بنظر مشتی آلوده و آلایش دامانی چند

1 زبهر داغ که مستان علاج می طلبند که جام می شکنند و زجاج می طلبند

2 فروغ مشعله شمع راه تیره دلان چراغ در دل شبهای واج می طلبند

3 شکوه تاج شکستند و تخت مرگ زدند زهم هنوز نهان تخت و تاج می طلبند

4 مباد لذت بیماری دل آنان را که اعتدال زبهر مزاج می طلبند

1 تا بود سراسیمه دلم دربدری بود انشدیشه دل خانگی و دل سفری بود

2 هرگاه که اندیشه عنان در کف من داشت کارم همه در کاسه صاحب نظری بود

3 با آنکه نمیداد امان سیلی فقرم دائم سرمن در هوس تاجوری بود

4 هرگاه که مژگان مرا شوق تو برداشت گر قطره و گردجله سرشکم جگری بود

1 مدعی بار ملول است و بلائی دارد در کف آینه اندیشه نمائی دارد

2 پرده دل بکن آرامگه شاهد وصل زانکه هر پرده نشین پرده گشائی دارد

3 شرف کعبه گر از سجده ارباب ریاست گوشه بتکده هم ناصیه سائی دارد

4 رهرو عشق بپایان نبرد پی لیکن جوشش قافله و بانگ درائی دارد

آثار عرفی شیرازی

19 اثر از مثنویات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی