19 اثر از مثنویات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / مثنویات عرفی شیرازی

مثنویات عرفی شیرازی

1 کسی بدیده ناقوس خوار می آید که پاسخ سخنش ناگوار می آید

2 زمانه اهل دلی نیستش نمیدانم که بوی دل زکدامین دیار می آید

3 دلی بروشنی آفتاب خنده زند که از زیارت شبهای تار می آید

4 هزار جان گرامی بنرخ جو نخرند بعالمی که درو دل بکار می آید

1 گردل اهل حقیقت در راز افشاند زاهد از دامن دل گرد مجاز افشاند

2 همت اینست که با اینهمه امید دلم آستین بر اثر عجز و نیاز افشاند

3 عرق شبنم خلد است هرآن قطره خوی که سمند تو نگاه تک و تاز افشاند

4 چه عجب کز دل محمود فرو ریزد خون گر صبا سلسله زلف ایاز افشاند

1 هرگز نگشایم در دکان غم دل وانگه که دکان باز کنم کم نفروشم

2 زان اهل نفاقم نه پسندند که هرگز قول غلط و فعل مسلم نفروشم

3 عرفی دل آباد بیکجو نخرد عشق من هم دل ویران بدو عالم نفروشم

1 از دل این شعله چو داغ صنم افروخته ایم آتش بتکده را در حرم افروخته ایم

2 شب غم را بعدم راه برد دلبر کام آتشی راه براه عدم افروخته ایم

3 موسی آرید باین دیر که ارباب نظر آتش طور ز روی صنم افروخته ایم

4 سجده برهمن اینجا نه حرامست بیا که صد آتشکده درکنج غم افروخته ایم

1 گلی ناچیده بوئی ناکشیده زین چمن رفتم بتلخی رفتم اینک در میان این سخن رفتم

2 بدنیا نیست بازاری مرا این سودم ازو وی بس که عریان آمدم اکنون چو رفتم بی کفن رفتم

3 نه کوششهای فرهادی نه سودای زلیخائی از این هنگامه آخر شرمسار مرد وزن رفتم

4 نه یارب را جوابی آمده نی یا صنم عرفی زدیر و کعبه حیران تا در بیت الحزن رفتم

1 دانی که چیست مصلحت ما گریستن پنهان ملول بودن و تنها گریستن

2 بیدرد را بصحبت ارباب دل چکار خندیدن آشنا نبود با گریستن

3 دایم بگریه غرقم و چون نیک بنگرم زین گریه ره دراز بود تا گریستن

1 چه غم ز رفتن اینست می کشد اینم که غمزه تو ببازیچه می برد دینم

2 فروغ آینه ام بی چراغ مجلس نیست کجاست سرمه کش دیده خدا بینم

3 امام شهر که مستم ندیده حیران بود بیا بگو بتماشا کنونکه رنگینم

4 زمن فراغت فردوس دور باد که من بساط ما تمیان بر فراغ می چینم

1 چند چو اهل آبرو در پی آبرو روم زهر ز امتحان خورم در پی آرزو روم

2 شوق سر بریده را بر سردار میبرد این سروصد سرد گر بازم و رو برو روم

3 دست بدست میروم همره لشگر جنون تا بکدام دشت خون پا نهم و فرو روم

1 هر چه با او گویم از مردم دگرگون بشنوم باز حرفی گفته ام امروز تا چون بشنوم

2 واعظا درمانده رسوای عشقم دم مزن گر توانم نکته زان لعل میگون بشنوم

3 تشنه غم بودم اکنون شاد گردم هر کجا از لب غم دیدگان دشنام پر خون بشنوم

4 غافلم دارد جنون از حال خود بگشا نقاب کز زبان حسن لیلی نام مجنون بشنوم

1 چو با من در سخن آن لعل آتشناک خواهد شد بکامم هرچه زهر است از لبش تریاک خواهد شد

2 هجوم عاشقان در کوی او افزود و خوشحالم کزین پس در هلاک دوستان بیباک خواهد شد

3 چه غم گر دامن پاکت بخونم گردد آلود که فردا هم بآب دیده من پاک خواهد شد

4 نیم نومید اگر دستم بود کوته ز دامانش چو میدانم که در جولانگه او خاک خواهد شد

آثار عرفی شیرازی

19 اثر از مثنویات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی