19 اثر از مثنویات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / مثنویات عرفی شیرازی

مثنویات عرفی شیرازی

1 زو چه میخواهی دلاگر نازوا استنغناست هست بیوفا تنهاست دارو رنجش بیجاست هست

2 ایکه گوئی با اسیران شیوه های او چهاست ناز هست و عشوه هست و هر چه رادارست هست

3 حال ما آن نازنین گرچه بداند نیست لیک هر قدر گویند مستغنی و بی پرواست هست

4 چون فروزی عالمی راوه چه کم دار زحسن چهره زیباست داری قامت رعناست هست

1 بیدادگر روی تو اندازه راز است این رشته بانگشت نه پیچی که دراز است

2 عشق آفت سلطان بود آرایش بنده این مسئله در نسخه محمود وایاز است

3 یارب تو نگهدار دل خلوتیان را کان مغبچه مست ست و در صومعه باز است

4 خونابه حسرت چکد از هر مژه هرگاه بینم که خداوند کسی بنده نواز است

1 بیا که در چمن انتظار آب نماند جمال شاهد امید در نقاب نماند

2 زبسکه چشمه امیدنم نداد برون فریب تشنه لبان نیز با سراب نماند

3 کدام مسئله شرع در میان افکند که عقل معرفت آموز در جواب نماند

4 هدایتی که ز تزویر امتان عناد امید معرفت آموزی از کتاب نماند

1 بنازم شیشه می را که خوش مستانه میگرید سری خم کرده و در دامن پیمانه میگرید

2 کسی کش کام دل شد آشنای لذت ماتم چنان گر نوحه سازی گرید از افسانه میگرید

3 دل خود را بآن خوش میکند حسرت کش دنیا که با خلق جهان در یک مصیبت خانه میگرید

4 کسی کز وادی عقل و جنون بیرون کشد خود را نه در معموره میخندد نه در ویرانه میگرید

1 عشق کو کز دل و دین نام و نشان گم باشد اهل دل باشم و ایمان زمیان گم باشد

2 ای خوش آن حسرت دیدار که گردد زدلم صد حکایت بدهان جمع و زبان گم باشد

3 ای خوش آن بیخودی ذوق که بر خوان وصال راه آمد شد دستم بدهان گم باشد

4 تا ابد مشهد مانکهت دل خواهد داشت بوی گل نیست که در فصل خزان گم باشد

1 ز صورت بلبل اندر بوستان فرزانه میگرید جنون مست از نوای جغد در ویرانه میگرید

2 درین ماتم سرا با مصلحت دانی مصاحب شو که در بازارها میخندد و در خانه میگرید

3 شراب هایهای گریه ام ساقی قدح میکن که عاشق بی قدح میگرید و مستانه میگرید

4 زاشگش بسترم تر شد ولی از ناز و استغنا بدان ماند که بر بیگانه بیگانه میگرید

1 کسی کو در تب عشق تو نبض خویشتن گیرد نه عیب خودپرستی هر زمان بر مرد و زن گیرد

2 دم عیسی بخنداند گل امید صیادی که در فصل بهاران دام او مرغ چمن گیرد

3 مه کنعان بخوابست ای صبا بر برهمن بگذر که گرگی ناگهان دنبال بوی پیرهن گیرد

4 ازآن با رعشق هرگز التفاتی نیست تقوی را که عاشق نکته با زاهد بکیش برهمن گیرد

1 زننگ عافیت بازم دل شرمنده میسوزد نه از دل گریه میجوشد نه برلب خنده میسوزد

2 چراغی روشنست از عشق او در مجمع هستی کز آواز فروغش میگدازد بنده میسوزد

3 نه تنها عشق سوزد ساکنان ملک هستی را دراین طوفان آتش رفته و آینده میسوزد

4 مکن بر عزت خود تکیه عرفی شرط عشقست این که اکثر آبروی گوهر ارزنده میسوزد

1 چه پرسیم که بجانت هوای ما چه کند در آن چمن که گل آتش بود صبا چه کند

2 تبسم تو که ناسور را دهد مرهم بسینه نیش زند نیش غمزه را چه کند

3 هزار گونه مراد محال می طلبی تو خود بگو که اجابت باین دعا چه کند

4 مجو سعادت طالع دمی که فرصت نیست چه سر بریده شود سایه هما چه کند

1 دل خانه درین عالم بیگانه نگیرد قاصد بدیاری که رودخانه نگیرد

2 دل خوش کن مردان خرابات بود عشق عشاق در کعبه و بتخانه نگیرد

3 معنی بدلم باز شد اما بزبانم این گنج روان جای بویرانه نگیرد

4 بگشا لب میگون که لب شهد فروشم آفاق بشیرینی افسانه نگیرد

آثار عرفی شیرازی

19 اثر از مثنویات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنویات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی