1 منم که میکنم از درد بیکرانه خویش مگو مگو زغم آرایش زمانه خویش
2 فلک بچرب زبانی گدای فرصت نیست بمدعی ندهی گوهر یگانه خویش
3 ز نفخ صورنه طوفان نوح بی خطر است چرا نتازد عنقاب بآشیانه خویش
4 بوعدگاه تو امید آنقدر بنشاند که در دیار خودم سوخت شوق خانه خویش
1 آهنک شادمانه بگوشش نمیزنیم مستست این ترانه بگوشش نمیزنیم
2 این بس جزای طعنه زاهد که هیچگاه قول شراب خانه بگوشش نمیزنیم
3 عهدش نماند کین دو جهان گشت نامراد بی مهری زمانه بگوشش نمیزنیم
4 گل گوش جان گشوده و ما بلبلان باغ یک بانگ بلبلانه بگوشش نمیزنیم
1 هزار حسن عبادت ز زشتی عمل است متاع من دل مجذوب و مستی ازل است
2 یکیست نقد حکیمان و حسن نادانان هر آنچه در کتب حکمت است در مثل است
3 کسی که گشته بتقلید آدمی سیرت نه آدمیست همان بازآدمی بدل است
4 بجنگ زاهد و صوفی خوشم بگلشن او میان بلبل و زاغ چمن همان جدل است
1 کجاست نشتر مژگان دوست تا دل ریش هزار چرخ زند بیخودانه بر سر بیش
2 تو هم زبتکده آئی و طوف کعبه کنی اگر نقاب گشایم زحسن طنیت خویش
3 همه ز عاقبت اندیشی اند سرگردان من این فریب نخوردم ز عقل دور اندیش
4 میل دارم کز می غم در بهشت آیم بجوش یعنی اندر بزم آن حورا سرشت آیم بهوش
1 باز میخواهم که شوخ دل ربائی خوش کنم وز برای چهره سودن خاکپائی خوش کنم
2 باز میخواهم که چون بلبل ز شوق نوگلی از ترنم های درد افزا نوائی خوش کنم
3 باز میخواهم که دل در دست و جان در آستین در میان دلبران افتم بلائی خوش کنم
4 باز میخواهم که بنشینم براه وعده خاطر خود را بهر آواز پائی خوش کنم
1 ما دست دل ز چشمه بهبود شسته ایم داغی بزهر داغ نمک سود شسته ایم
2 دل در دعای کام نفس برنیاورد این شعله ننگ نسبت این دود شسته ایم
3 آسوده تر حسود که ما از ضمیر دل اندیشه زیان و غم سود شسته ایم
4 بستیم روی سجده زمحراب آرزو گر دریای از درمعبود شسته ایم
1 لطفت گهر عتاب بشکست دل رایت اضطراب بشکست
2 بدمست من آستین برافشاند پیمانه آفتاب بشکست
3 زلفت بجهان فکنده آشوب در دیده فتنه خواب بشکست
4 پیغام وصال در دماغم صد شیشه پرگلاب بشکست
1 هر جا که مست او غمزه زن آن غمزه آئین میرود دل می طپد جان میچکد سر میرود دین میرود
2 از وعده گاه وصل او هر شام تا غمخانه ام آرام در خون می طپد امید تمکین میرود
3 گویا زعیش آباد وصل آمد نسیم مژده کز خون دل گل میدمد وز روی غم چین میرود
4 گریار شادی هست دل هر گه که نامش میبرم بهر چه غم را هر زمان صد گونه نفرین میرود
1 امید عیش کجا و دل خراب کجا هوای باغ کجا طایر کباب کجا
2 بمی نشاط جوانی بدست نتوان کرد سرور باده کجا نشاه شباب کجا
3 بذوق کلبه رندان کجاست خلوت شیخ حریم کعبه خلوت کجا شراب کجا
4 بلای دیده و دل را زپی شتابانم کسی نگویدم ای خانمان خراب کجا
1 دل در شکن طره دلبند شکستیم صد نیش بلا در دل خرسند شکستیم
2 سودا زدگی بین که دل همنفسان را صد بار زنشنیدن یک پند شکستیم
3 ما را بکن از عشق بزهر مژه ها یاد کین توبه بامید شکر خند شکستیم
4 می گفت به یعقوب محبت که بسی ما دلهای پدر در غم فرزند شکستیم