1 حال ما بنگر که آهوی حرم گم کرده ایم رهبر امید را در هر قدم گم کرده ایم
2 میشود اسباب غم اسباب افزون گرچه ما مایه افزایش اسباب غم گم کرده ایم
3 چون ترنم های مرغان بهشتی نشنوم ما که دور افتاده و باغ ارم گم کرده ایم
4 طعنه کمترزن حرم جویان ره گم کرده را این ملامت بس که ما راه حرم گم کرده ایم
1 ز معموری بتنگم جز دل ویران نمیخواهم چو سلطان محبت ملک آبادان نمیخواهم
2 کسی تا کی پریشان جنبش و سر درهوا باشد دگر یار جنونم عقل سرگردان نمیخواهم
3 نه داغ تازه میخارد نه زخم کهنه می کاود بده یارب دلی کاین صورت بیجان نمیخواهم
4 به تسکین دل غم دوستم ناصح چه میگوئی اگر شیون ندانی این زدن دستان نمیخواهم
1 هر چه با او گویم از مردم دگرگون بشنوم باز حرفی گفته ام امروز تا چون بشنوم
2 واعظا درمانده رسوای عشقم دم مزن گر توانم نکته زان لعل میگون بشنوم
3 تشنه غم بودم اکنون شاد گردم هر کجا از لب غم دیدگان دشنام پر خون بشنوم
4 غافلم دارد جنون از حال خود بگشا نقاب کز زبان حسن لیلی نام مجنون بشنوم
1 هرگز دل کس را بگناهی نشکستیم وز بهر جز اطرف کلاهی نشکستیم
2 صد نخل نشاندیم ولی گوشه دستار از طرف چمن شاخ گیاهی نشکستیم
3 از میکده بردیم دو صد شیشه بکعبه یک شیشه دل برسر راهی نشکستیم
4 صدره نشکستیم سر از سنگ جنون لیک یک ره بغلط طرف کلاهی نشکستیم
1 ماره نشین مردم دیدار دوستیم سختی کشیم حیف که غمخوار دوستیم
2 هردم خیال بازی و فکر کرشمه دشمن تراش خاطر و آزار دوستیم
3 ای نوحه سنج ناله نبر روی زلب که ما نازک دلان گریه بسیار دوستیم
4 ما میگزیم شهد ریا را نه زهد را تسبیح دشمنیم نه زنار دوستیم
1 باز آی تا بذوق الم آشنا شویم با شیشه وزسنگ بهم آشنا شویم
2 صد بحث غم بیکدرم داغ میخرند زین ننگ با معامله کم آشنا شویم
3 راز محبتیم زما گوش و لب تهیست حاشا که ما بلوح و قلم آشنا شویم
4 باید کشید خون شهیدان سبوسبو تا اندکی بذوق عدم آشنا شویم
1 قدح رسید لبالب خراب گوشده باشم اگر هلاک شوم در شراب گو شده باشم
2 ببزم عیش روم تابکی مصیبت و شیون خراب نغمه چنگ و رباب گوشده باشم
3 نه خنده و نه نگاهی ترا از این چه تفاوت شکنجه خوار دو صد پیچ و تاب گوشده باشم
4 غبار کوچه عشقم زدامنم چه فشانی عبیر پیرهن آفتاب گو شده باشم
1 بسهوار توبه از می کردم و دیر مغان بستم کسی کو بازم آرد برسر خم از جهان رستم
2 بقتراکم به بندد عشق وگوید دست و پاکم زن که من بسیار از این صید زبون در خاک و خون کشتم
3 ردای عافیت بس خام بافست آتشی در زن که من زین پنبه عمری رشته و زنار می رشتم
4 سراسر کامم و در چشمه لذت فرو رفتم سراپا ریشم و در پنبه الماس آغشتم
1 دل بدست و پای کوبان از حرم یگریختم وین سیه قندیل را از خاک دیر آویختم
2 توتیای دیده توفیق یعنی خاک دیر برسر دل تهنیت گویان بمژگان ریختم
3 راهب دیر وصنم مست سماع ماتم اند تا بشیون نغمه ناقوس را آویختم
4 گوهری کزوی بیاید دیده معنی صفا در جهان پیدا نشد هر چند خاکش بیختم
1 گلی ناچیده بوئی ناکشیده زین چمن رفتم بتلخی رفتم اینک در میان این سخن رفتم
2 بدنیا نیست بازاری مرا این سودم ازو وی بس که عریان آمدم اکنون چو رفتم بی کفن رفتم
3 نه کوششهای فرهادی نه سودای زلیخائی از این هنگامه آخر شرمسار مرد وزن رفتم
4 نه یارب را جوابی آمده نی یا صنم عرفی زدیر و کعبه حیران تا در بیت الحزن رفتم