1 تا بود سراسیمه دلم دربدری بود انشدیشه دل خانگی و دل سفری بود
2 هرگاه که اندیشه عنان در کف من داشت کارم همه در کاسه صاحب نظری بود
3 با آنکه نمیداد امان سیلی فقرم دائم سرمن در هوس تاجوری بود
4 هرگاه که مژگان مرا شوق تو برداشت گر قطره و گردجله سرشکم جگری بود
1 خوبان شهر بین که درین مسکن من اند گه شمع بزم و گاه گل دامن من اند
2 آنها که آهوان حرم را کنند صید در آرزوی ناوک صید افکن من اند
3 منمای زاهدا در اهل ندامتم آنانکه رهبرند ترا رهزن من اند
4 امشب که روی خلوتم از شمع روی توست خورشید و مه وظیفه خور روزن من اند
1 ما لذت فقریم سخا را نشناسیم ناسوری زخمیم شفا را نشناسیم
2 ما طایر قدسیم سراسیمه در این دهر کیفیت این آب و هوا را نشناسیم
3 مهر لب ما بشکند آشوب بهاران ما باغ ملولیم نوا را نشناسیم
4 مستیم و نداریم دل عافیت اندیش ما کشمکش روز جزا را نشناسیم
1 اگر چه راه بعیب تو کس عیان نبرد گمان مبر که بعیب تو کس گمان نبرد
2 زمکر نفس حذرکن که هیچ کس حرفی نیاورد که دوصدگوهر از میان نبرد
3 ترحمی که بستر فتاده چشمه هور چنانکه برگ گلش گر زنند جان نبرد
4 جهان مهر و وفا را فدا شوم که درو کنی کمان عداوت آسمان نبرد
1 کجاست برق حجابی که از تجلی آن ستاره سوخته روزگار خود باشم
2 کجاست طبع سلیمی و حسن لعل لبی که در معامله آموزگار خود باشم
3 خوش آن کشش که مرا آنچنان زخود نبرد که بیخود افتم و در انتظار خود باشم
4 کجاست مستی عشقی که زاهد از ره طعن ملامتم کند و من بکار خود باشم
1 بخت جم وکاووس عنانش بکف تست پیش آمدن از بخت کشش از طرف تست
2 وصفی نبود کان شرف ذات تو گردد جز بندگی شاه جهان کان شرف تست
3 با ساز و نوا باش ببین تا چه سرودم ای آنکه سنان پای زن و نعره دف تست
4 بشکسته عدو نامه فتح تو نوشتم دولت خبرم داد که فتح از طرف تست
1 بیدادگر روی تو اندازه راز است این رشته بانگشت نه پیچی که دراز است
2 عشق آفت سلطان بود آرایش بنده این مسئله در نسخه محمود وایاز است
3 یارب تو نگهدار دل خلوتیان را کان مغبچه مست ست و در صومعه باز است
4 خونابه حسرت چکد از هر مژه هرگاه بینم که خداوند کسی بنده نواز است
1 ماره نشین مردم دیدار دوستیم سختی کشیم حیف که غمخوار دوستیم
2 هردم خیال بازی و فکر کرشمه دشمن تراش خاطر و آزار دوستیم
3 ای نوحه سنج ناله نبر روی زلب که ما نازک دلان گریه بسیار دوستیم
4 ما میگزیم شهد ریا را نه زهد را تسبیح دشمنیم نه زنار دوستیم
1 دانی که کیست مصلحت ما گریستن پنهان ملول بودن و تنها گریستن
2 عمرم بگریهای هوس صرف شد کنون عمری بتازه باید حالا گریستن
3 درمان درد من زمسیحا مجو که هست دردم جفای یار و مداوا گریستن
4 گاهی بیاد سرو قدی گریه هم خوش است تا کی زشوق سدره طوبی گریستن
1 هر زمان در فتنه خوش نامهربانی میشود وین همه غوغا برای نیم جانی میشود
2 عشق باغی دلنشین دارد که مرغ دل درو گر نشیند بر گیاهی آشیانی میشود
3 هر که بنشیند بگرد خوان گردشهای دهر گر ستاند یک نواله میزبانی میشود
4 کیمیاگر نشاه دارد که داروی مسیح گر بدستش اوفتد درد گرانی میشود