نگفتن و نشنودن زبان و گوش از عرفی شیرازی غزل 85
1. نگفتن و نشنودن زبان و گوش من است
هزار نغمه گره در لب خاموش من است
1. نگفتن و نشنودن زبان و گوش من است
هزار نغمه گره در لب خاموش من است
1. منم که طاعت بت لازم سرشت من است
اگر به کعبه عبادت کنم کنشت من است
1. گو ز من دل جمع دار آن کس که با من دشمن است
هر که خود را دوست می دارد به دشمن دشمن است
1. درد نایافت ز بی دردی اقبال من است
ور نه مقصود من افتاده به دنبال من است
1. ممنون ترکتازی گردون دل من است
آماده ی هزار شبیخون دل من است
1. مگر زمانه اسیر کمند آه من است
که باز بالش امید تکیه گاه من است
1. اندوه هجر پیشه و شادی من است
جویای آفتابم و شب هادی من است
1. من بلبل آن گل که گلابش همه خون است
مرغابی آن بحر که آبش همه خون است
1. تنها نه دلم باده ی نابش همه خون است
مغز قلم و مغز کتابش همه خون است
1. خوناب آتشین ز سر من گذشته است
وین سیل آتش از جگر من گذشته است
1. وه که از دوختن، این چاک گریبان رفته است
این شکافی است که تا دامن ایمان رفته است
1. دلم به قبله ی اسلام مایل افتاده است
صنم تراش من از کفر غافل افتاده است