1 هرگز مگو که کعبه ز بتخانه خوشتر است هر جا که هست جلوه ی جانانه خوشتر است
2 با برهمن حدیث محبت رواست، لیک در دام طایر حرم این دانه خوشتر است
3 تسبیح و زهد خوش بود اما در این دو روز جشن گل است، شیشه و پیمانه خوشتر است
4 گر در بهشت باده کشی فتنه گل کند ساغر کشی به گوشه ی میجانه خوشتر است
1 ماهم نه نهالی است که خورشید بر اوست طوبی خس زیبا چمنی که این شجر اوست
2 مرغی که حرم را شرف از نسبت او بود جاروب حرمگاه صنم بال و پر اوست
3 گه زهر فشاند به مگس، گه زند آتش زین گونه بسی تعبیه ها در شکر اوست
4 نقصان ادب نیست که آمیخته با شمع پروانه که امید فنا راهبر اوست
1 باز آتش غم دست در آغوش رخس ماست دشنام و طرب قفل گشای نفس ماست
2 جمازه ی ما تا به ره کعبه روان است رقصان همه از ذوق نوای جرس ماست
3 آن چشمه ی شهدیم که در عین حلاوت مرغ حرم و طایر قدسی مگس ماست
4 داغی که امان جوید از او سینه ی دوزخ در باغ محبت ثمر نیم رس ماست
1 زخم از دهان تیغ ربودن نزاع ماست تسلیم گشتن و بتپیدن سماع ماست
2 در پیشگاه دیر و حرم، هر کجا، که هست دین شکسته و دل پر خون متاع ماست
3 صد فوج ناز و عشوه به میدان طلب، که ما جنگ ستیزه ی تو و عجز شجاع ماست
4 چون راحت آیدت به سلام، ای رفیق درد آغوش برگشا که وقت وداع ماست
1 نی مهر دوست دارم ، نی کین دشمنان را یک طور دوست دارم بی مهر و مهربان را
2 غم می کشد عنانم من هم شتاب دارم از هم دعا بگویند یاران شادمان را
3 مستانه گر بتازم، عیبم مکن که شوقش گرمی دهد به مرکب، نرمی دهد عنان را
4 گفتم به گوش توفیق، ای دشمن مروت تا کی فراق خرمن این مور ناتوان را
1 گر نخل وفا بر ندهد چشم تری هست تا ریشه در آب است امید ثمری هست
2 هر چند رسد آیت یاس از در و دیوار بر بام و در دوست پریشان نظری هست
3 منکر نشوی گر به غلط دم زنم از عشق این نشأ مرا گر نبود با دگری هست
4 آن دل که پریشان شود از ناله ی بلبل در دامنش آویز که با وی خبری هست
1 مست آمدم به معرکه، آیین کارچیست دشمن کدام و مطلب از کار و بار چیست
2 چون خار و گل ز شاخچه ی عدل می دهد این عین تازه رویی و این شرمسار چیست
3 هم زهر چشم و هم نگه از باب خوبی است پس دم مزن که این خوش و آن ناگوار چیست
4 غم نعمتی همی خورد، اما ز خوان عشق ای اهل روزگار غم روزگار چیست
1 منزلگه دلها همه کاشانهٔ عشق است هرجا که دلی گم شده در خانهٔ عشق است
2 ویرانهٔ جاوید بماند دل بیعشق آن دل شود آباد که ویرانهٔ عشق است
3 فرزانه درآید به پریخانهٔ مقصود هرکس که در این بادیه دیوانهٔ عشق است
4 پیمانهٔ زهر فلکم تلخ نسازد این حوصله تلخیکش پیمانهٔ عشق است
1 عشق کو تا نو کنم با درد پیمانی درست از فغان در شهر نگذارم گریبانی درست
2 با وجود آن که عشق آورد صد داروی تلخ بهر درد ما نشد اسباب درمانی درست
3 تا نبردم صد شکاف از دست، گریبانم نهشت وای اگر بودی به دست غم گریبانی درست
4 غم ندارم گر بود سامان عیشم ناتمام عیب باشد سفره ی درویش را نانی درست
1 گر تکیه گاه گلخن و گر مسند جم است رویم به روی محنت و لب بر لب غم است
2 ما بار نیکنامی عصمت نمی کشیم رندی حریف ماست که بد نام عالم است
3 صد سیل فتنه آمد و گردی بر نخاست قصر مراد ماست که موقوف یک نم است
4 اسلام نی، ز درد مسلمانیم به جاست بازیچه ای به عادت طفلانه، محکم است