گرد محنت به طوف منزل ماست از عرفی شیرازی غزل 73
1. گرد محنت به طوف منزل ماست
زهر غم تشنه ی لب ماست
1. گرد محنت به طوف منزل ماست
زهر غم تشنه ی لب ماست
1. ما را به طرب موعظت و پند حرام است
بر اهل محبت دل خرسند حرام است
1. ما تشنه لب و چشمه ی حیوان نفس ماست
درویش جهانیم و هما در قفس ماست
1. باز آتش غم دست در آغوش رخس ماست
دشنام و طرب قفل گشای نفس ماست
1. زخم از دهان تیغ ربودن نزاع ماست
تسلیم گشتن و بتپیدن سماع ماست
1. کوی عشق است این که در هر گام صد عاقل گم است
تا قیامت جان فراموش است و این جا دل گم است
1. نوشیم شربتی که شکرها درو گم است
داریم عزلتی که سفرها درو گم است
1. رسید مژده و قاصد مقیم خرگه ماست
که بر گزیده توفیق، جان آگه ماست
1. پیر کعنان چمنی گوشه ی بیت الحزن است
هر کجا بوی گلی باد رساند چمن است
1. کسی که بر اثر مدعای خویشتن است
کشیده تیغ ستم در قفای خویشتن است
1. از بس که جور کرد به دل غم که آشناست
داغم بهشت صحبت مرهم که آشناست
1. از نور یار چون نفسم خانه روشن است
بیرون برید شمع که کاشانه روشن است