1 مژدگانی که جنون را به سرم کاری هست درد را با دل سودا زده ام کاری هست
2 قفل الماس بیارید که زخم دل ما سر به سر گشته دهن، بر سر گفتاری هست
3 این قدر سنگدلی نیست گمانم بس که مگر از راه تو در پای اجل خاری هست
4 ای مسیحا اثری با نفست نیست، ملاف امتحانی بکن اینک دل بیماری هست
1 مگر زمانه اسیر کمند آه من است که باز بالش امید تکیه گاه من است
2 ز دیدن هوس، پاک بین شود چون عشق دمی که حسن تو آلوده ی نگاه من است
3 صحیفه ای که نگردد به آب رحمت پاک گمان برم که سیه نامه ی گناه من است
4 دو عالم از اثر شعله ی جمالت سوخت به جر شعاع محبت که در پناه من است
1 مرو به بادیه گردی که زرق و شیدایی است برهنگی مطلب که آن لباس رعنایی است
2 زبان ببند و نظر باز کن که منع کلیم کنایت از ادب آموزی تقاضایی است
3 دماغ یوسف اگر تر کنند کف ببرد از این شراب که در ساغر تماشایی است
4 نقاب می کشد ای دل تمام حوصله شو که باز وقت شراب و کرشمه پیمایی است
1 آنی که پای تا به سرت عجب طاعت است شب زنده داریت بتر از خواب غفلت است
2 خواهی به کعبه رو کن و خواهی یه سومنات دل بد مکن که شش جهت از بهر طاعت است
3 بیرون بود حلاوت و تلخی و مدح و ذم رد و قبول با همه از روی عادت است
4 احباب را سلام و دعایی ضرور نیست این شیوه ها وسیله ی مهر و محبت است
1 مست و بد خوبیم و همصحبت جانانهٔ مست فتنهانگیز بود آتش و همخانهٔ مست
2 همه محتاج شرابیم ولی ساقی عدل ندهد ساغر هشیار چو پیمانهٔ مست
3 قول ارباب خرد دست کش صد غرض است هیچ افسانه چنان نیست که افسانهٔ مست
4 ابله مست و خرد پیشهٔ هشیار یکی است مصلحتدان طلبی رو سوی دیوانهٔ مست
1 غمگساری در لباس دشمنی محبوبی است خشم و ناز آرایش بیرون و بزم خوبی است
2 گر به سختی درد من ظاهر شود کاین اضطراب هم ترازوی متاع طاقت ایوبی است
3 از هوس آزادم اما آن چه دل را می گزد اشتیاق یوسفی و گریه ی یعقوبی است
4 سدره ی آب و گلم پژمرده می گردد، ولی در نهادم شعله را نشو نمای طوبی است
1 می کش و مست عشوه کن، نرگس می پرست را میکده ی کرشمه کن، گوشه ی چشم مست را
2 آمده فوج تازه ای ، جمله شهادت آرزو خیز و شراب و دشنه ده ،غمزه ی تیز مست را
3 خیز و سماع شوق کن، چند به حکم عافیت در شکنی به گوش دل، زمزمه ی الست را
4 زلف شکن فروش را ، بر دل من متاع کش یاد زمانه ده ز نو، قاعده ی شکست را
1 تا چشم عشوه ساز تو مهمان فتنه است شیرین تبسمت نمک خوان فتنه است
2 یا رب چه فتنه ای که به عهد تو روزگار در گوشه ای نشسته و حیران فتنه است
3 ناز آفت و کرشمه بلا، عشوه دل فریب یاران حذر کنید که توفان فتنه است
4 از فتنه ی غمش به که نالیم، چون مدام دیوان شاه حسن در ایوان فتنه است
1 ای دل پیاله گیر که وقت صبوح تست کز فیض جمله فتح، محل فتوح تست
2 آیینه ای که صورت و معنی نمایدت دست است، گر جمله سوخته، در جیب روح تست
3 اسباب عفو را، چه به ما، جلوه می دهی ما توبه دشمنیم و ستم را صبوح تست
4 اهل مسیح را به فلک بر، مسیح وار این گریه من است، نه توفان نوح تست
1 بیدلی کو از او پرسم دل آواره چیست از مزاج دل تفاوت تا به سنگ خاره چیست
2 عهد پیش از خاطرم شد، عشق گویا بنگرم بی وفایی های بخت و شوخی سیاره چیست
3 چاره ای آخر ضرور است از پی تحصیل درد من ندانم هر که می داند بگوید چاره چیست
4 آن که می دزدد نزاکت نام مرهم از تنش کی شناسد شکر زخم غمزه ی خونخواره چیست