آثار عرفی شیرازی

صفحه 12 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 صد شکر که بتخانه ی اندیشه خراب است ناقوس و تبش در گرو باده ی ناب است

2 با قسمت خود هر که تو بینی جم و دارا است محتاجی مردم همه آن سوی حساب است

3 سیرابی و لب تشنگی از هم نشناسیم این است که آسایش ما عین عذاب است

4 حرمان مرا شوق دهد نشاء مقصود بس تشنه فرو مرد ندانست که آب است

1 عهد حسنش روزگار دستبرد آتش است صاف آتش حسن او خورشیدبرد آتش است

2 خان و نان عالمی از آتش حسنش بسوخت در شمار خانه سوز روزبرد آتش است

3 بستگان عشق را بی دل برد آب حیات این متاع آماده بهر دست برد آتش است

4 عرفی اندر عشق اگر ناقص بود افسرده نیست صید عشق ار خام باشد نیم خورد آتش است

1 نداد نور شراری چراغ هستی ما گلی نچید ز شاخ، دراز دستی ما

2 عنایت صمدی رد کفر ما نکند اگر کمال به دیر و صنم پرستی ما

3 سر فتادگی تا به عرش می ساید کلاه فخر بلندی ربود پستی ما

4 ز نیم مستی ما زآن کرشمه می‌بارد که چشم شاهد عشق است نیم مستی ما

1 کسی که دیده به حسن تو آشنا کرده است هزار گنج صرف توتیا کرده است

2 ببین چه آفت جانی که هر که دید تو را نه از برای تو، از بهر خود دعا کرده است

3 بیار باده و آماده ساز مجلس عیش که شیخ صومعه با نفس خود صفا کرده است

4 کسی که روی وی از قبله گشت در دم مرگ بدان که در ره دل روی در قفا کرده است

1 در باغ طبیعت بفشردیم قدم را چیدیم و گذشتیم،گل شادی و غم را

2 نوبت به من افتاد، بگویید که دوران آرایشی از نو بکند مسند جم را

3 در بحث دل و عشق تصرف نتوان کرد در خون کشد این مساله برهان حکم را

4 الماس بود طعنه شنو از جگر ما بیهوده به زهرآب مده تیغ ستم را

1 از تو نوشت و داد دل آرمیده را غم نامه های شسته و صد ره دریده را

2 شادم که در تپیدن خاصی فکنده ام هر ذره از وجود دل آرمیده را

3 الماس ریزه کس نخرد در دیار عشق کانجا به توتیا نبود صلح دیده را

4 آورده ام به کف سر زلفی که بر دلم شب کرده صبح عافیتی نادمیده را

1 هوش اگر ناخن زند بر دل شراب ناب هست ور سبو از می تهی گردد خمار و خواب هست

2 ای که گویی باعث غم خوی غمگین روی باش غم ز بی باکی ندارم ورنه خود اسباب هست

3 گر نمی ارزم به وصلت ز آرزو منعم مکن در دل عاشق هزاران مطلب نایاب هست

4 از خیالت هر شبم بام در دل روشن است ماه گو طالع مشو در کوی من مهتاب هست

1 دریا فراخ و کشتی ما بی معلم است این درد زان زیاده که پایان موسم است

2 آنان که لاف مرتبه ی قرب می زنند پهلو تهی کنند ز امکان که ملزم است

3 مردم اگر چه نقل ز فیض خرد کنند ما دشمنیم با خرد، اندیشه حاکم است

4 هر نکته ای که هست به وجهی توان شناخت تاوان جهل بی خردان بر معلم است

1 ای دل حدیث صبر شنیدن ز بهر چیست زهر است در پیاله، چشیدن ز بهر چیست

2 ای عیش غم که مرهم آسایش منی در زخم سینه نرم خلیدن ز بهر چیست

3 کشت وفا عزیز تر است ای نسیم وصل چندین به شوره زار وزیدن ز بهر چیست

4 این دشت را سموم نسیم است و شعله آب این سبزه را امید دمیدن ز بهر چیست

1 شب تا سحر کنم عجز، تا بوسم آستان را آخر سپارشی کن، بی درد پاسبان را

2 کین را به مهر مفروش ای عشق دوست دشمن زین بهترک فرا گیر یاران خرده دان را

3 تا کی فروشم آخر بی سود گوهر مهر هر چند گفته باشم من دوستم زیان را

4 من بلبل بهشتم اما درین گلستان در روز بد نهادم بنیاد آشیان را

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی