آثار عرفی شیرازی

صفحه 14 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 عشق ناوک ریز و یک مویم تهی از یار نیست باورم باید که هر مویی ز یار افگار نیست

2 برهمن چون بست زنارم، مغان گفتند حیف کاین زمان در کافرستان عرب زنار نیست

3 می تراود می به جام و جام می آید به لب نیست باکی گر به بزم عشق کس هشیار نیست

4 شرمسار از همت عشقم که در هنگام نزع اضطراب جان سپردن مانع دیدار نیست

1 وه که از دوختن، این چاک گریبان رفته است این شکافی است که تا دامن ایمان رفته است

2 به حوالی تن از شرم نیاید فردا جان آن کس که ز هجران تو آسان رفته است

3 لذتی یافته کام دلم از ناوک او کز گلوی هوسم چاشنی جان رفته است

4 رفت آن آفت دین از برم ای هوش بیا تا ببینم که چه ها بر سر ایمان رفته است

1 نعره زد عشق دین ما بگریخت کفر نیز از کمین ما بگریخت

2 بسکه شد ابر گریه آتشبار تخم عیش از زمین ما بگریخت

3 در دم نزع یار غم گردیم نفس واپسین ما بگریخت

4 باز کردیم دیده بر رخ دوست نگه شرمگین ما بگریخت

1 هر گاه که از مهر به کین میل تو بیش است اول نمک سینه ی ما باش که ریش است

2 معشوق در آغوش و مرا آیینه در کف از بس که دلم شیفته ی زشتی خویش است

3 زندان بود آمیزش آن کز ره عادت در کشمکش صحبت بیگانه و خویش است

4 دانم که شفیق اند طبیبان همگی، لیک مرهم که نه معشوق نهد دشمن ریش است

1 خیز و به جلوه آب ده، سرو چمن تراز را آب و هوا ز باده کن، باغچه ی نیاز را

2 صورت حال چون شود، بر تو عیان که همچو سرو ناز تو جنبش از قلم ، چهره گشای راز را

3 آه که طبل جنگ و آن گه به گاه آشتی چاشنی ستم دهد، لطف الم گداز را

4 تا حرم فرشتگان از دل و دین تهی شود رخصت جلوه ای بده، حجله نشین ناز را

1 برو مسیح که فکر فراغ من غلط است غلط مکن که علاج دماغ من غلط است

2 نشان پای من آوارگی بجست، نیافت به دشت گم شدگی ها سراغ من غلط است

3 ز استخوان همای باغ دوست معمور است ترانه ی گله آلود زاغ من غلط است

4 نه عندلیب چمن زارم، از بهشت مگو ز گلخن آمده ام ، کشت باغ من غلط است

1 گر نوش وفا قحط شود، نیش کفاف است امروز که مرهم نبود ریش کفاف است

2 گر سلطنت دنیی و دین جمع نکردیم پیشانی شاه و دل درویش کفاف است

3 بی سلسله جنبان ستم چرخ بجستند پیرانه ستم گر نکند خویش کفاف است

4 آن را که در گنج سعادت بگشایند تشویش ستم های کم و بیش کفاف است

1 تا تیز کرده ای به سیاست نگاه را صد منت است بر دل عاشق گناه را

2 ای روی غم سیاه که از شرم گریه ام بر پشت پا دوخته چشم سیاه را

3 تلخی به عیش او نرساند ملال من از ماتم گدا چه زیان عید شاه را

4 هر گه فتاد رهم به صحرای معرفت با برق در معامله دیدم گیاه را

1 نسیم صبح چو برگ سمن فروریزد جگر ز نالهٔ مرغ چمن فروریزد

2 فلک نظر به که دارد که نیش غمزهٔ او هزاز ناوک جادوفکن فروریزد

3 اجل به صیدگه ناز او شود پامال ز بس بر سر هم جان وتن فروریزد

4 نهفته بر لب شیرین اگر زنی انگشت فسانه های غم کوهکن فروریزد

1 آن دل که به هجر تو ز آرام برآید زودش به مصیبت زدگی نام برآید

2 پر زهر دهد ساغر و شیرین نکند لب آن حوصله ام گو که به این جام برآید

3 آتش به غم جان بگرفته است که از تن تا حشر اجل گر کند ابرام برآید

4 گر زلف تو در صومعه زنار فشاند آوازهٔ کفر از دل اسلام برآید

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی