گر دل عنان فرصت از آغاز از عرفی شیرازی غزل 156
1. گر دل عنان فرصت از آغاز می گرفت
کام ابد ز طالع ناساز می گرفت
1. گر دل عنان فرصت از آغاز می گرفت
کام ابد ز طالع ناساز می گرفت
1. شبم به خفتن و روزم به ژاژ خایی رفت
غرض که مدت عمرم به بینوایی رفت
1. ای دل طمع مدار که بی غم گذارمت
وین هم قبول کن که به جان دوست دارمت
1. گلچین عشق شو به خرد واگذار بحث
تا باغ ذوق را نکند خار زار بحث
1. منصور و اناالحق زدن و دار و دگر هیچ
ماییم و لبالب شدن از یار و دگر هیچ
1. نزدیک لب رسانده شکستیم جام صلح
دشمن غیور بود نبردیم نام صلح
1. چنان غم تو به آزار جان ما گستاخ
که با رخ تو کند خوی آشنا گستاخ
1. در ازل رفتم به سیر کعبه و یاری نبود
آمدم در دیر، راهب بود و بیکاری نبود
1. عشق اگر مرد است، مرد او تاب دیدار آورد
ورنه چون موسی بسی آورد، بسیار آورد
1. ذوق در خاک تپیدن اگر از دل برود
تا ابد کشته ی زار از پی قاتل برود
1. خوش آن محفل که از می گر سرایم رو بسوزاند
به هر جانب که غلتم داغ در پهلو بسوزاند
1. نرنجم گر به بالینم مسیحا دیر میآید
که میداند بر بیمار از جان سیر میآید