1 رسید مژده و قاصد مقیم خرگه ماست که بر گزیده توفیق، جان آگه ماست
2 کسی که چاه ملامت به راه می کندی به ریسمان خود اکنون فتاده در چه ماست
3 ز شیخ شهر شنو درس و علم ما آموز که هر چه رد مشایخ بود موجه ماست
4 خروش و ولوله ی عالمان شهرآشوب گناه حوصله ی تنگ ظرف بی ته ماست
1 دادم به چشم او دل اندوه پیشه را غافل که مست می شکند زود شیشه را
2 ای مدعی بکوش که محکم گرفته است عشق همیشه، دامن حسن همیشه را
3 در بیستون به صورت شیرین نگاه کن تا حسن چون به سنگ فرو برد ریشه را
4 فرهاد را چه ذوق که او با وجود دل در کار زخم سنگ کند زخم تیشه را
1 دلم به قبله ی اسلام مایل افتاده است صنم تراش من از کفر غافل افتاده است
2 مرا معامله در کوچه ایست با مرهم که صد مسیح به یک زخم بسمل افتاده است
3 به دیر می رود ای کعبه رو رهت ، فریاد که مست خوابی و آتش به محمل افتاده است
4 طواف کعبه مبادا که نا امید شوم مدد کنید که جمازه در گل افتاده است
1 درد نایافت ز بی دردی اقبال من است ور نه مقصود من افتاده به دنبال من است
2 با قضا سینه ی من صاف نگردد هرگز شکوه ی من همه از جانب اهمال من است
3 هرگز از محنت ایام نبودم آزاد فتنه همزاد من و حادثه هم سال من است
4 آستینی که دو عالم بت و زنار در اوست گر به معنی نگری نامه ی اعمال من است
1 گلزار حسن تازه ز روی چو ماه اوست گلدسته ی فریب به دست نگاه اوست
2 ماییم و کشت باغ محبت که سر به سر زهر آب داده نیش ملامت گیاه اوست
3 مرغان قدس گرد سرش جوش می زنند این شاخ طوبی است که طرف کلاه اوست
4 آن رهروی به ساده به ترک تعلق است بت سنگ راه و بت شکنی سنگ راه اوست
1 ای پندگو دلم مخراش این فسانه چیست مردم ز غیرت، این سخن مجرمانه چیست
2 نازم به توسن ستم او که هیچ گاه آگه نشد که چاشنی تازیانه چیست
3 گر غمزه ات مراد اسیران نمی دهد حور و ملک شهید درین آستانه چیست
4 طوف حریم کعبه ی دل فیض می دهد ای زایر حرم غزض از طوف خانه چیست
1 کسی که بر اثر مدعای خویشتن است کشیده تیغ ستم در قفای خویشتن است
2 کسی که مایه ی امکان و شأن مطلب دید اگر ملول نشیند به جای خویشتن است
3 چنان ز فیض قناعت به عیش مشغولم که نفس کام طلب در غذای خویشتن است
4 هزار معجزه بنمود عشق و عقل جهول هنوز امت اندیشه های خویشتن است
1 در محبت درد اگر پیچد دوا بسیار هست ریش اگر ناسور شد الماس در بازار هست
2 گر ز لطفم نا امید، امیدوارم در عتاب گر ندارم سبحه بر کف، بر میان زنار هست
3 شستن لوح گنه دستور ابر رحمت است ور نه سیل اشک عذر و آب استغفار هست
4 ای طبیب همت احسانی که در شهر امید نیست درمانی و در هر گام صد بیمار هست
1 سنبلی کو لاله را در بر کشد گیسوی تست لاله ای کو در کنار سنبل آید روی تست
2 آهوی مستی که در بستان حسن است عشوه خیز دمبدم بر عشوه غلتد، نرگس دلجوی تست
3 ساحری کز آستین افشاند افسون ادب آتش اعجاز میرد، غمزه ی جادوی تست
4 مشهدی کانجا مسیح آید به امید هلاک در گمان ناکس شرمنده، گرد کوی تست
1 از بس که در معارضه دیدم مثالها عاجز شدم ز کشمش احتمالها
2 با آن که هیچ مطلب ممکن روا نشد دل خوش نمیکنیم مگر از محالها
3 آنجاست برگ عیش که هرسو فشاندهاند پروانههای سوخته پرها و بالها
4 مشغول درد خویش چو مستان عشق باش همدرد همنشین عنانیست حالها