آثار عرفی شیرازی

صفحه 16 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 اهل همت لب از دعا بستند کمر خدمت رضا بستند

2 گرد آیینه بود جاه جلال باز آئین غم کجا بستند

3 مژده ریزند بر سر و دستار کز گل فتنه دسته ها بستند

4 رفت هنگام بار سوختگان داغ ها بر لب صبا بستند

1 گر به خواب اجلم دیدهٔ جان گرم نشد حال دل چیست که امشب به فغان گرم نشد

2 ناوکی زد به دلم ، لیک چنان زآتش دل تیز بگذشت که پیکانش از آن گرم نشد

3 عرض کردند به ما روز ازل بود و نبود جز به دل دیدهٔ ما در دو جهان گرم نشد

4 آه ازین شرم که افسانه ای از آتش شوق آمد از دل به زبانم که زبان گرم نشد

1 گر باد شوم بر تو وزیدن نگذارند ور حسن شوم روی تو دیدن نگذارند

2 تا سر زده شادی به دلم، سوخته عشقت این سبزه ازین خاک دمیدن نگذارند

3 این رسم قدیم است که در گلشن مقصود بر خاک بریزد گل و چیدن نگذارند

4 گر شربت و گر زهر، به لب چون رسد این جام باید همه نوشید، چشیدن نگذارند

1 گر دل اهل حقیقت در راز افشاند زاهد از دامن دل گرد مجاز افشاند

2 همت این است که با این همه امید، دلم آستین بر اثر عجز ونیاز افشاند

3 عرق شبنم خلد است هر آن قطرهٔ خوی که سمند تو نگاه تک و تاز افشاند

4 چه عجب کز دل محمود فروریزد خون گر صبا سلسلهٔ زلف ایاز افشاند

1 فتادگان سر خود را به خاک پا بخشند به جان خرند شهادت که خون بها بخشند

2 خدا گواست که گرجرم ما همین عشق است گناه گبر و مسلمان به جرم ما بخشند

3 مریض عشق به زنجیر بند نتوان کرد در آن دیار که بیمار را شفا بخشند

4 نظر ز ننگ بدزدد گدای کوچهء عشق از آن متاع که در سایهء هما بخشند

1 مرا چو شب هجر اضطراب بگدازد قرار در دل و در دیده خواب بگدازد

2 برای شربت بیمار عشق او، رضوان گل بهشت به عزم گلاب بگدازد

3 عطای او به گنه جلوه ها کند فردا که رستگار ز ننگ ثواب بگدازد

4 دمی که شمع من آید ز انجمن بیرون ز نور شعلهٔ حسن، آفتاب بگدازد

1 مستان عشق خانه در آتش گرفته اند دائم قدح ز خوی تو آتش گرفته اند

2 این هم عنایتی است که غم های روزگار دنبال بی کسان مشوش گرفته اند

3 چون خم به ته، ز چاه بلا، دُرد سرکشند آنان که خو به بادهٔ بی غش گرفته اند

4 اینک ره گریز، چه سود از گریختن سر تاسر زمانه در آتش گرفته اند

1 دوش در دیر مغان بودیم و کس با ما نبود گفت و گوها رفت و تشویش نفس با ما نبود

2 رو نکردیم از حرم یک بار در آتشکده کز حریمش دامن خاشاک و خس با ما نبود

3 صد قدم رفتیم دور از کوی او در پس حجاب اضطراب یک نگاه بازپس با ما نبود

4 نعمت فردوس بر ما ریختند، اما نشد کام لذت یاب، چون ذوق مگس با ما نبود

1 به دل ز رفتن جانم چه عیش هاست، که نیست نکرده جای غمش صد صفا هاست، که نیست

2 مرا ز چشم تو هر شیوه ای که باید هست همین نهفته نگه های آشناست، که نیست

3 ز فتنه های جمال تو هر که بود رمید کنون رمیده ز حسنت همین حیاست، که نیست

4 دلی که چشم تو بیمارش از کرشمه نکرد به ناز بالش غم تکیه اش سزاست، که نیست

1 چون سنگ وفا به دست گیرد بس شیشهٔ دل شکست گیرد

2 بد مست شدم ، مگو که واعظ آهنگ ترانه پست گیرد

3 از محتسب آمد این که در خلد مستم ز می الست گیرد

4 ما را چه زیان که بهر خود شیخ آن نامه که نیست هست گیرد

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی