آثار عرفی شیرازی

صفحه 18 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 صد غم دمی بزاید، کانرا سبب نباشد ز ابنای آفرینش، غم را سبب نباشد

2 خوش عالمی که در وی، کس کام دوست نبود در کام دوست نبود، پیک طلب نباشد

3 از عادت ظریفان، زنهار پر حذر باش کاندر نهاد ایشان، ذوق ادب نباشد

4 در ملک عشق کان را، بر شب بنا نهادند آغاز روز نبود، انجام شب نباشد

1 به لحد چگونه زین غم، دلم آرمیده باشد که لبی چنان به مرگم، چو تویی گزیده باشد

2 اثر از نمک چو یابد، دلم از شراب دایم که ز جام قطرهٔ می، ز لبش چکیده باشد

3 چو رود، ملول گردم، ز برم ، کناره سوزد که به شومی من آیا، سخنی شنیده باشد

4 نبرد دل غیورم، ز خدنگ یار لذت به کدام دل ندانم، هوسش خلیده باشد

1 کوی عشق است این که مرغ سدره، این جا، پر گذاشت خوشدلی آمد که تاج غم ربا بر سر گذاشت

2 عقل دل را در ره عشق رهبر شد، ولی تیز بینی کرد و در اول قدم رهبر گذاشت

3 آمد از شهر ازل با عالمی هوش و خرد بی وفا دل در عنان برتافتن اکثر گذاشت

4 دل گشای خویش را سنجید با دل بستگی زان کلید این جا شکست و قفل بر در گذاشت

1 کسی می طربم در ایاغ می ریزد که زهر غم به گلوی فراغ می ریزد

2 کسی عنان دلم می کشد به سوی مراد که خار فتنه به راه سراغ می ریزد

3 کسی که نعمت مقصود بر درش دیدم که استخوان هما پیش زاغ می ریزد

4 گدای نور بود آفتاب در بزمی که عشق خون جگر در ایاغ می ریزد

1 کسی به دور محبت خمار خم نکشد که در کشد قدح زهر، درد هم نکشد

2 تو را عبادت و مارا محبت ای زاهد بهل که کار به نادانی قلم نکشد

3 بسوز برهمنا سبحهٔ دیدهٔ ناقوس که ننگ نسبت ما دیر چون حرم نکشد

4 چو دود سینهٔ من سایه بان زند فردا ز آفتاب قیامت کسی الم نکشد

1 کاش آن کسان که منعم از آن تند خو کنند صد دل نموده وام و نیم نگاهی به او کنند

2 این تشنگی به جام و قدح کم نمی شود با ساقیان بگو که فکر سبو کنند

3 این است التماس که ما را پس از وفات رندان باده نوش به می شست و شو کنند

4 نازم به غمزه اش که ز شوق خدنگ او آسودگان حیات دگر آرزو کنند

1 روی گرمی کو که داغم باز بوی خون دهد مرهمی نگذارد و خونابه ای بیرون دهد

2 سودهٔ الماس غم را داده آمیزش به زهر هست لذت بیدلی کو را ازین معجون دهد

3 گر زمام از پنجهٔ ناز آورد لیلی برون ناقه را سر در حریم سینهٔ مجنون دهد

4 چون لب فرهاد بوسد جلوه گاه دوست را نیم بوسی بس که بر جولانگه گلگون دهد

1 کو فنا تا زخم‌ها شمشیر بر مرهم نهند بی‌خودی و هوشمندی سر به پای هم نهند

2 عمر فرصت کوته است و دست یغمایی دراز تنگ‌چشمان را بگو تا برگ عشرت کم نهند

3 گر فشانم دُرد دَردی بر دل آسودگان تهمت بیداری صد شور از ماتم نهند

4 اشک‌ریزان ترا نازم که از لخت جگر یک چمن گل در کنار قطرهٔ شبنم نهند

1 خضر اگر بر لب کس منت آبی دارد بگذر از چشمهٔ حیوان که سرابی دارد

2 التفاتش به لب تشنهٔ ما نیست، دریغ هر که جام سخنی، زهر عتابی دارد

3 همه عاشق نکند دست به زلف تو دراز هر جنون شوری و هر سلسله تابی دارد

4 لن ترانی شنود مهتر ما، بی ارنی این حدیث است که هر وقت جوابی دارد

1 نگرفتم از تو جامی، سرم این خمار دارد به ره تو دیر مردم، دلم این غبار دارد

2 به بهانهٔ ترحم ، نکشی مرا ، وگرنه سر خون گرفتهٔ من، به بدن چه کار دارد

3 دل تنگ عیش مارا، که شمارد از صبوران که هزار زخم دندان، جگرش نگار دارد

4 سخنم از آن نباشد، بر اهل عیش روشن که چو باد کوچهٔ غم، نفسم غبار دارد

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی