آثار عرفی شیرازی

صفحه 19 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 اهل معنی دوش بر دوش عقولم دیده اند چون دعای خویش بر عرش قبولم دیده اند

2 آشنایی شان به من واپستر از بیگانگیست بس که ارباب حقیقت بوالفضولم دیده اند

3 غم هلاکم کرد و کس غمگین نمی داند مرا بس که در ایام آسایش ملولم دیده اند

4 دشمنان، عرفی، ز بس غمگین تراند از دوستان تا تمناهای نومید از حصولم دیده اند

1 با محبت گهر عجز و نیاز افشاند حسن مغرور برد، دامن ناز افشاند

2 گرد غم کور کند دیدهٔ جانم هر گاه دامن عشوهٔ امیدگُداز افشاند

3 مفشانید به دامان دلم گرد مراد که بر او طعنه زند، همت و ناز افشاند

4 آن چه در انجمن اهل صفا جلوه کند دست هر ذره بر او گوهر راز افشاند

1 حرم پویان دری را می‌پرستند فقیهان دفتری را می‌پرستند

2 گروهی زشت‌خویند اهل دانش که زیب و زیوری را می‌پرستند

3 از آن دعوی به شیخ و برهمن ماند که هر یک داوری را می‌پرستند

4 برافکن پرده تا معلوم گردد که یاران دیگری را می‌پرستند

1 بندهٔ دل شوم که او، خون فراغ می‌خورد خدمت درد می‌کند، نعمت داغ می‌خورد

2 طوبی و خلد عافیت، می‌نخرم به مشت خس زان که تَذَروِ این چمن، طمعهٔ زاغ می‌خورد

3 از چمنی نمی‌برد، نعمت برگزیده را آن که وظیفهٔ ثمر، از همه باغ می‌خورد

4 بی‌ادبی است موسی‌ام، ره بدهی به طور خود کو لب شعله می‌گزد، شمع و چراغ می‌خورد

1 جان ز شوق لبت شکر خاید دل به دندان غم جگر خاید

2 ظن پیری مبر که نغمهٔ کام بخت بر آب و دیر تر خاید

3 دل آشفته بخت من تا چند جای انگشت نیشتر خاید

4 آن که گیرد مزاج پروانه شعله چون میوه های تر خاید

1 هجران شب تار ما ندارد غم عقدهٔ کار ما ندارد

2 تا جان به هوای گل فشانیم گل میل کنار ما ندارد

3 گر عزم سفر کند خوشش باد جان طاقت بار ما ندارد

4 فردوس شراب دارد اما پیمانه گُسار ما ندارد

1 بیا که در چمن انتظار آب نماند جمال شاهد امید در نقاب نماند

2 ز بس که چشمهٔ امید نم نداد برون فریب تشنه لبان هم با سراب نماند

3 کدام مسألهٔ شرع در میان افکند که عقل معرفت آموز در جواب نماند

4 هدایتی که ز تزویر امتان عناد امید معرفت آموزی از کتاب نماند

1 هنوز خسته دلم راه عدم می زد که با گلوی خراشیده بانگ غم می زد

2 قضا هنوز نیفکنده بود طرح کنشت که کوس بی ادبی بر در صنم می زد

3 هنوز حسن نگاری ندیده بود صلاح که ترک غمزه به دل ناوک ستم می زد

4 هئوز سایه نشین آفتاب حسن ز زلف گرفته دست بر آن زلف خم به خم می زد

1 هیچ گه ناله ی من گوش زد آن مه نیست وین کمندی است که از بام فلک کوته نیست

2 آن چنان مست جمال است که شب تا به سحر می کشد جام و ز کیفیت می آگه نیست

3 بر حذر باش که در چه نفتد یوسف دل کاین زمان اهل مدد را گذری بر چه نیست

4 هر دم از انجمنی می شنود بوی تو دل هر نفس گر به دری روی نهد گمره نیست

1 ز چشمم آب حسرت می تراود ز هر مویم شکایت می تراود

2 چنان در دل خلد گاه نمازم که کفرم از عبادت می تراود

3 زهی بی آبرو آن دل که از وی به کاویدن محبت می تراود

4 بگو تیغ از چه شربت آب دادی که از هر زخم لذت می تراود

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی