آثار عرفی شیرازی

صفحه 20 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 ز ننگ عافیت بازم دل شرمنده می سوزد نه از دل گریه می جوشد، نه بر لب خنده می سوزد

2 چراغ روشن است ازعشق او درمجمع هستی کز آواز فروغش می گدازد بنده، می سوزد

3 نه تنها عشق سوزد، ساکنان ملک هستی را در این توفان آتش، رفته و آینده می سوزد

4 مکن بر عزت خود تکیه، عرفی، شرط عشق است این که اکثر آبروی گوهر ارزنده می سوزد

1 چند بی بهره شود دیدهٔ گریانی؛ چند؟ زلف جمع آر که جمعند پریشانی چند

2 گلرخان محنت نایافت بیابند مگر یک نفس چاک ببینند گریبانی چند

3 آن که آماده کند پردهٔ نا کرده گناه کی در او پرده ای از کرده پشیمانی چند

4 کبرای تو، بر آنم، که نیارد به نظر مستی آلوده به آلایش دامانی چند

1 مدعی باز ملولست و بلایی دارد در کف آیینهٔ اندیشه نمایی دارد

2 پردهٔ دل بکُن آرامگه شاهد وصل زانکه هر پرده نشین پرده گشایی دارد

3 شرف از کعبه گر از سجدهٔ ارباب ریاست گوشهٔ بتکده هم ناصیه سایی دارد

4 رهرو عشق بیابان نبرد پی، لیکن جوشش قافله و بانگ درایی دارد

1 عرض کردیم به زاهد که ریا نفروشد کفر اندودهٔ اسلام به ما نفروشد

2 گو بنه بر سر دل منت و بسیار منه آن که بیماری دل را به شفا نفروشد

3 عاشق آن است که گر جان بدهد بد نامی گرمی سینه وتاثیر دعا نفروشد

4 گر فروشند بهای مه کنعان داند به متاع دو جهانش ، به خدا، نفروشد

1 یک سخن نیست که خاموشی از آن بهتر نیست نیست علمی که فراموشی از آن بهتر نیست

2 اینک اصحاب حرم ، جرعه زنی، نزع و صلاح کو صلاحی که قدح نوشی از آن بهتر نیست

3 گر چه از هم نفسان جمله وفا می بینم آن وفا کو که جفا کوشی از آن بهتر نیست

4 هست هشیاری آسوده دلان قابل راز این قدر هست که بیهوشی از آن بهتر نیست

1 خوبان شهر بین که در این مسکن من اند گه شمع بزم و گاه گل دامن من اند

2 آن ها که آهوان حرم را کنند صید در آرزوی ناوک صید افکن من اند

3 منمای زاهدا در اهل ندامتم آنان که رهبرند تو را ، رهزن من اند

4 امشب که روی خلوتم از شمع روی تست خورشید و مه وظیفه خور روزن من اند

1 عصمت از لعل لبت گرد هوس می گردد فتنه مفروش که سیمرغ مگس می گردد

2 در بهاران همه کس همدم مرغ چمن اند دل من هم نفس مرغ قفس می گردد

3 ناله ای می کشم از درد تو گاهی، لیکن تا به لب می رسد، از ضعف نفس می گردد

4 بندهء عشقم و آیین دیارش، کانجا در به در شعله به دنبالهٔ خس می گردد

1 دل ما را به فسون جادوی بابل نبرد هر که از بهر وفا جان ندهد دل نبرد

2 کی کسی رنگ وفا می طلبد، ور نه به حشر دست ما آب رخ دامن قاتل نبرد

3 بیخودی راه نماید به تو مجنون تو را هرگز از بانگ جرس راه به محمل نبرد

4 بحر غم جمله کنار است که از خود گذری زورق اهل فنا منت ساحل نبرد

1 کسی که دل به وفای تو عشوه کیش نهاد هزار داغ ندامت به جان خویش نهاد

2 کسی به راه تو ارزد که پا ز دیده کند که گل به زیر قدم دید و پای پیش نهاد

3 شهادتش چو مراد دو کون در قدم است کسی که پای طلب در ره تو پیش نهاد

4 کرشمهٔ دهد امید عمر جاویدم که مرگ بهر شگون تیر او به کیش نهاد

1 مگر لب تو قرین شراب می گردد که آب در دهن آفتاب می گردد

2 چگونه حرف غم آرم به این حیا بر لب که شعله می زند آنجا و آب می کردد

3 چنان ز روی تو دیدم گل مراد امشب که زهر گریه به چشمم گلاب می گردد

4 ز بس خیال تو آرد هجوم بر چشمم به گرد هر مژه صد آفتاب می گردد

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی