آثار عرفی شیرازی

صفحه 22 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 کو شورشی که صحبت شادی به هم خورد غم خون دل بریزد و دل خون غم خورد

2 زهر غم تو گر بچکانم به کام خضر آب حیات ریزد و خون عدم خورد

3 نازم به آن کرشمه که جای کباب و می خون فرشته و دل مرغ حرم خورد

4 زخم زجاج دوست ندارد تراوشی کو شیشهٔ دلی که به دیوار غم خورد

1 گلچین عشق شو به خرد واگذار بحث تا باغ ذوق را نکند خار زار بحث

2 انصاف ذوق را طرف بحث خویش دار از خلوت ضمیر به مجلس میار بحث

3 زان قال را ز انجمن حال رانده اند کز روی خاموشی نشود شرمسار بحث

4 در بحر علم گر چه سزاوار رهبری است کشتی شبهه را نبرد به کنار بحث

1 کرشمه دست در آغوش نوشخند تو باد غبار فتنه سراسیمهٔ سمند تو باد

2 دمی که آتش حسن تو شعله خیز شود هزار مردمک دیده ام سپند توباد

3 سری که حلقهٔ فتراک دست می افتد مروت است که گویند اسیر بند تو باد

4 به مدعی چه دعاهای بد نکردم، لیک دلم نداد که گویند اسیر بند تو باد

1 عاقلان آدابت آموزند و رسوایت کنند دامن جمعی به دست آور که شیدایت کنند

2 ناگهان عشقت کدازند، از حجاب ناکسی پرده بگشا تا ز نادانی تمنایت کنند

3 باغ گل پژمرده کردی، رو ز کس در هم مکش من هم از غیرت گذشتم، گو تماشایت کنند

4 پس به کویی جلوه کن، بر مستحقان، زینهاد تا دعایی بهر حسن عالم آرایت کنند

1 ترک جان در ره آن سرو روان این همه نیست عشق اگر نرخ نهد قیمت جان این همه نیست

2 جزو قیمت نی ام اما به قناعت شادم کان چه محصول زمین است و زیان این همه نیست

3 باغبان را مگر از عشوه ی گل دل بگرفت ور نه پژمردگی بیم خزان این همه نیست

4 آخر از شعبده دلگیر شود شعبده باز دل قوی دار که دستان جهان این همه نیست

1 دلم به زخم توان داد، بی تپیدن نیست که کشته ی تو نصیبش ز آرمیدن نیست

2 گذشت و سوختم از انتظار و باز ندید درین دیار مگر رسم باز دیدن نیست؟

3 ز باغ وصل جه حاصل؟ دلا تصور کن که میوه بر سر شاخ است و دست چیندن نیست

4 ز تربتم بگذر ای مسیح دم ، زنهار کزین زیاده مرا تاب آرمیدن نیست

1 تشته لب رفتم به جنت ، چشمهٔ کوثر نبود شعله جو رفتم به دوزخ، مشت خاکستر نبود

2 از بهشت افسانه ها می رفت،کانجا دوش دل رفت و دید آن ها که واعظ می سرود، اکثر نبود

3 هرگز از بهر پریدن، مرغ جان کوشش نکرد بود پایش بسته آخر، بی نصیب از پر نبود

4 عشق بت ورزیده ام، عیب است، می دانم، ولی گرد دل بسیار گشتم، مطلب دیگر نبود

1 دگر خلوت به عشرت‌خانهٔ خمّار می‌باید ز وجد صوفیان صد حقه بازار می‌باید

2 چنان با عشرت ده روزهٔ بلبل حسد داری که پنداری در این گلشن گل پربار می‌باید

3 خزان جور زلف او دراز افسانه‌ای دارد همین گویم کزین گلشن به بلبل خار می‌باید

4 نماند یک نفس از دوستان دشمنم در دل ولی از دوست گر خاری خلد بسیار می‌باید

1 ای دل طمع مدار که بی غم گذارمت وین هم قبول کن که به جان دوست دارمت

2 تاراج عافیت نبود کار دوستان وبن هم ز دوستی است که دشمن شمارمت

3 صد ره شکسته ای دلم از جور، هیچ گاه نگشوده ای نقاب که معذور دارمت

4 عرفی ز آه و ناله خموشی ، دگر بیا تا زخم های سینه به ناخن بکارمت

1 آن را که مراد حال باشد کی رغبت قیل و قال باشد

2 آن جرعه که دُرد شکوه دارد در ساغر من زلال باشد

3 از شغل غمی که گفتنی نیست گویم به تو گر محال باشد

4 هر نفس که در بهشت بینم در کارگه خیال باشد

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی