آثار عرفی شیرازی

صفحه 24 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 نغمهٔ کز ره تاثیر به شیون نکشد به سماعش دل ماتم زدهٔ من نکشد

2 دیت قتل من اینست که در روز جزا نزنم دست به دامانش و دامن نکشد

3 جذبهٔ قهر تو ای ذره ندانم تا کی از ته غمکدهٔ سینه به روزن نکشد

4 عاقبت درد همین است که در فصل بهار دل مرغان خزان دیده به گلشن نکشد

1 گر دل عنان فرصت از آغاز می گرفت کام ابد ز طالع ناساز می گرفت

2 گر سایه ی همای سعادت نمی گذاشت کبک دری ز چنگل شهباز می گرفت

3 گر در کمین وسوسه هشیاری کس است جاسوس طبع خانه برانداز می گرفت

4 گر در فریب گاه سلامت نمی غنود صد دزد خانگی به در راز می گرفت

1 موج زن در دل خیال آن لب میگون گذشت آب حیوان بین که از دریای آتش چون گذشت

2 تا دلی آوردم و این فتنه ها بر داشتم از گرانباری چه ها بر خاطر گردون گذشت

3 با من گریان چه داری، رو که تا نزدیک من هر قدم می باید از صد دجله و جیحون گذشت

4 در درون باغ عشرت عمر ها بگذشت، لیک عمر دیگر در پریشانی هم از بیرون گذشت

1 هر که حرصش گام زد، کامش روا هرگز نشد هر که سلطان قناعت شد، گدا هرگز نشد

2 کام جانم درمیان آب و آتش حاضر است هر که با همت برآید بینوا هرگز نشد

3 بندهٔ تمکین دل گردم که در راه وفا سیل غم هر چند افزون شد، ز جا هرگز نشد

4 نی همین دل یافتست از کعبهٔ عشقت صفا هر چه در این چشمه شستم بی صفا هرگز نشد

1 مقیم کعبه که عیب شرابخانه کند به این بهانه حدیث می مغانه کند

2 دلم چکونه نتازد به صیدگاه کسی که شوق ناوک او کار تازیانه کند

3 ستم فروش درآ، در زمانه، باک مدار که خوش معاملگی بیشتر زمانه کند

4 شکوه عشق نگه کن ، که موی مجنون را فلک به شعشعهٔ آفتاب شانه کند

1 منم که از غم محرومیم جدایی نیست میانه ی من و امید، آشنایی نیست

2 من وبهشت محبت، کز آب کوثر او به غیر خون دل و زهر بینوایی نیست

3 از آن به درد دگر هر زمان گرفتارم که شیوه های تو را با هم آشنایی نیست

4 بیا که حسن به طور دل است شعله فروز مرو به وادی ایمن که روشنایی نیست

1 زاهد بتکدهٔ عشق هراسان نرود دامن دل بکشد، از پی ایمان نرود

2 شهر دل خاصهٔ سلطان محبت گردید بعد از آن عاقل تدبیر به دیوان نرود

3 پرده دار تو اگر مژدهٔ دیدار دهد صد قیامت شود و کس در رضوان نرود

4 پا منه بر سر بالین اسیران ، گاهی هیچ بیدرد نیاید که پریشان نرود

1 حدیث عشق جان فرسا بگویید به دزدان اینسخن اما بگویید

2 متاع من نمی ارزد به تاراج حکایت با من از یغما بگویید

3 به طور ما نگنجد منع دیدار ولی این راز با موسی بگویید

4 قیامت را ز پی بستیم و رفتیم دگر افسانهٔ فردا بگویید

1 دلبران نی دل به ناز و عشق غافل می‌برند می‌کشند از عاقلان صد رنج تا دل می‌برند

2 کشتگان غمزهٔ معشوق در روز جزا جمله غیرت بر قبول کار قاتل می‌برند

3 نگسلی از کاروان کعبه ای دل، کز شتاب می‌گذارندت به خاک عجز و محمل می‌برند

4 با سبک‌روحان کن آمیزش، که ماندی چون ز راه بار غم بر دوش دل، منزل به منزل می‌برند

1 ما کسی را نشناسیم که غم نشناسد هست بیگانه مرا آن که الم نشناسد

2 من و آن غمزه که چون تیغ برآرد ز میان طایر بتکده و مرغ حرم نشناسد

3 شرم باد از صنمی، برهمنی را که اگر در حرم دیده گشاید به صنم، نشناسد

4 یا رب آن کس که کند تهمت شادی بر من تا ابد کام دلش لذت غم نشناسد

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی