آثار عرفی شیرازی

صفحه 26 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 دوش از پیش نظر، چون غمش از دل برود چه کنم آه، که یک دم ز مقابل برود

2 تا ابد ناوک کاری خورم و جان ندهم دشمنی گر نکند بخت، که قاتل برود

3 چون رود غمزهٔ او تیغ زنان، از دنبال نیم بسمل عجبی نیست که بسمل برود

4 به وداع که مرا می بری ای دل، بگذار گر بمیرم من و جان از پی محمل برود

1 شکستن دل ما کار زور بازو نیست هلاک اهل وفا جر به نوشدارو نیست

2 به عیب جویی مجنون بدم ولی گویم خوشا دلی که تسلی به چشم آهو نیست

3 چنین گلی نه از این لاله زار دهر برست وگر نیست سخن در جهان که خودرو نیست

4 علاچ زخم نه بازوی چاره خواست کند سرم که همدم درد است بار زانو نیست

1 مجنون تو هر دم روش تازه نسازد بد نامیت آرایش آوازه نسازد

2 احزای مروت همه جمع آمده، امید کش ناز تو بی بهره ز شیرازه نسازد

3 نازم به صفای مه کنعان، که زلیخا گر غیرت حور است ، که بی غازه نسازد

4 دریاست به یک حوصلهٔ رحمت ساقی در باده زند جام و به اندازه نسازد

1 خم بجوش آمد، بگو چون توبه اکنون بشکند توبه ای کز بی شرابی کرده ام چون بشکند

2 در چمن هرگز نکرد آن سرو قامت جلوه ای کز خجالت باغبان صد نحل موزون بشکند

3 بر دهانش زن گر آرد نام همت بر زبان تشنه ای کو جام جم بر فرق جیحون بشکند

4 گر دهم جامی به عشاق از خراب شوق دوست بوی لیلی گر بیاید رنگ مجنون بشکند

1 چه پرسی ام که به جانت هوای ما چه کند در آن چمن که گل آتش بود، صبا چه کند

2 تبسم تو که ناسور را دهد مرهم به سینه نیش زند، نیش غمزه را چه کند

3 هزار گونه مراد محال می طلبی تو خود بگو که اجابت به این دعا چه کند

4 مجو سعادت طالع، دمی، که فرصت نیست چو سر بریده شود، سایهٔ هما چه کند

1 غم تو نیست، به عیش جهان که پردازد هوای تیغ تو در سر، به جان که پردازد

2 چنین که غمزه به یک تیغ می کُشد همه را به کاوکاو دل خون چکان که پردازد

3 اگر لب تو نه در دل نمک نشان آمد به تازه کردن داغ نهان که پردازد

4 چو عشق یار که هم آلوده سوزد و هم پاک به قیمت گهر این و آن که پردازد

1 هم نوای بلبل و هم صوت زاغم می گزد خا ر چشمم می خراشد، گل دماغم می گزد

2 من بگویم نشئأء پروانه با من نیست، لیک این قدر دانم که تاثیر چراغم می گزد

3 من که دل دانسته در کوی تو گم کردم، چرا محرمی هر دم به تقریبی سراغم می گزد

4 با وجودآن که می دانم که دردم بی دواست دم به دم اندیشهٔ باطل دماغم می گزد

1 مرا ز غمکدهٔ سینه داغ می روید ز بزمگاه محبت چراغ می روید

2 تو پای کعبه ای آماده کن که در هر گام هزار خضر به راه سراغ می روید

3 بهشت کو که تماشا کند که حسن تو را ز باغ لاله و از لاله باغ می روید

4 مسیح گو گهر آفتاب را مفروش که از خزینهٔ ما شبچراغ می روید

1 دل خستگان که بستهٔ تدبیر می شوند وارسته از کمند به زنجیر می شوند

2 برگی ز بوستان خرابی نچیده اند جمعی که سایه گستر و تعمیر می شوند

3 این ناوک از کمان که آید که هر طرف صید افکنان نشانهٔ این تیر می شوند

4 این فتنه از کجاست که مستان شیرگیر گردن نهند و بستهٔ زنجیر می شوند

1 هر جا که هست او غمزه زن، آن غمزه آیین می برد دل می دهد، جان می چکد، سر می رود، دین می برد

2 از وعده گاه وصل او، هر شام تا غمخانه ام آرام در خون می تپد، امید تمکین می برد

3 کز باد عیش آباد وصل، آمد نسیم مژده ای کز خون دل گل می دهد، وز روی غم چین می برد

4 گر یار شادی هست دل، هر گه که نامش می برم بهر چه غم را هر زمان، صد گونه نفرین می برد

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی